فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » پادشاهی فرایین
مباش ایمن و گنج را چاره کن
جهان بان شدی کار یکباره کن
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - فی التوحید باری عز اسمه
چون تودریائی نهٔ نظاره کن
گردخشکی گردوکشتی پاره کن
عطار » مصیبت نامه » بخش نهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
تو طبیبی غمگنان را چاره کن
داروی این عاشق خونخواره کن
عطار » اشترنامه » بخش ۲۹ - خاموش شدن سالك وصول از جواب
بگذر از خود عقل را آواره کن
بعد از آن این راه را یکباره کن
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۵۹ - نوشتن آن غلام قصهٔ شکایت نقصان اجری سوی پادشاه
گر نباشد درخور آن را پاره کن
نامهٔ دیگر نویس و چاره کن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳۲
ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن
تا اندرو نگون نفتادی کناره کن
تا کی به جهد چاره مال و درم کنی؟
گر ممکنت بود ز پی عمر چاره کن
تاج سر فلک چه نظاره کنی به فرق
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۴۶ - لشکر کشیدن به جنگ نیمهتنان به یاری سام
بدو گفت رضوان یکی چاره کن
تن تنیل بدکنش پاره کن
جامی » هفت اورنگ » تحفةالاحرار » بخش ۱۱ - نعت چهارم در اقتباس نور و التماس حضور آن حضرت صلی الله علیه و سلم
خرقه تزویر به صد پاره کن
جان مزور ز تن آواره کن
حزین لاهیجی » مثنویات » خرابات » بخش ۴ - در تحسر فرقت رفتگان و تذکر حال گذشتگان گوید
دل ناصبور مرا چاره کن
یکی جرعه در کام میخواره کن
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲
کس نگفت ای دل به این لیلی و شان نظاره کن
همچو مجنون خویش را بر کوه و دشت آواره کن
سینه ی او را زچاک پیرهن نظاره کن
همچو جیب جان من ناصح گریبان پاره کن
یا دلم را طاقتی یا رب کز آن بر ناید آه
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶۴ - حکایت آمدن عرب شترسوار به شهر ری و سؤال اهل شهراز او و احوال کاروان آن عرب
پرده ی پندار ما صدپاره کن
وهم را از کوی ما آواره کن
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۴۴ - رجوع به باقی داستان حضرت خلیل الرحمن
عقل را از ملک دل آواره کن
رشته ی عقل و خرد را پاره کن
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۵۵ - در تضرع و تذلل و مناجات به درگاه حضرت حق تعالی
پرده ی پندار ما را پاره کن
وهم را از کوی ما آواره کن
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » صکوک الدلیل » بخش ۲۱ - خاتمه در معذرت از رستم السادات
نخستین غم دوست را چاره کن
پس آنگه بسوزانش یا پاره کن
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۹
گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن
ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن
بنمای روی خود ز پس پرده آشکار
یک باره راز هر دو جهان آشکاره کن
وقتی که چارهٔ دل عشاق میکنی
[...]
قاآنی » مسمطات » در مدح و ستایش اختر شهریاری و صدف گوهر تاجداری سترکبری و مهدعلیا مام خجستهٔ شهریار کامگارناصرالدین شاه قاجار ادامالله اقباله گوید
به صلح درکنارم آ، ز دشمنی کناره کن
دلت ره ار نمیدهد ز دوست استشاره کن
و یاچو سُبحه رشتهای ز زلف خویش پاره کن
بر او ببند صدگره وزان پس استخاره کن
بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش دوم - داستان گل و بلبل » بخش ۳۲ - مناجات کردن گل
مرا از چمن یارب آواره کن
به درد دل خسته ام چاره کن