گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای آشنا، درین چه بی بن نظاره کن

تا اندرو نگون نفتادی کناره کن

تا کی به جهد چاره مال و درم کنی؟

گر ممکنت بود ز پی عمر چاره کن

تاج سر فلک چه نظاره کنی به فرق

چون خشت زیر سر نهد آنگه نظاره کن

بر لوح خاک احسن تقویم چون تویی

در خویشتن شمار سپهر و ستاره کن

بگذر ز دهر و عنصر و اجرام، چرخ را

پیش عروس همت خود پیشکاره کن

چون ز آفتاب و مه تو بهی، گر شوی چراغ

سیلی به نور گو، به زبان صد حراره کن

ور خار بهر مطبخ تجرید می کشی

طوبی و سدره بشکن و بر پشتواره کن

دل گوهری ست، گر به رگ راست بندیش

آن رشته را بتاب و درین سنگ پاره کن

خسرو، به سیم معنی اگر در رسیده ای

آن سیم را به گوش دلت گوشواره کن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فروغی بسطامی

گاهی به نوشخند لبت را اشاره کن

ما را به هیچ صاحب عمر دوباره کن

بنمای روی خود ز پس پرده آشکار

یک باره راز هر دو جهان آشکاره کن

وقتی که چارهٔ دل عشاق می‌کنی

[...]

جیحون یزدی

بچم در میان باغ ز ایوان کناره کن

چمن زار چهر خویش پر از ماهپاره کن

زسنبل کلاله ساز زگل گوشواره کن

بسوسن کنایه گوی بسعتر اشاره کن

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه