نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱
زلف یارم را نه تنها دلبری کار است و بس
یا به هر مویی هزاران جان گرفتار است و بس
قند می ماند به شیرینی، دهان تنگ یار
تا نپنداری که یاقوت شکربار است و بس
گفتم از سودای زلفش برحذر باشم ولی
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰۳
یار پیغمبر همین یک کس از آن چار است و بس
در احد آنکس که یاری کرد، او یار است و بس!
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳۹
چشم وا کن شش جهت یار است و بس
هر چه خواهی دید، دیدار است و بس
سبحه بر زنار وهمی بستهاند
این گره گر واشود تار است و بس
گر بلند و پست نفروشد تمیز
[...]
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴
در دلم عیشی که میبینم غم یار است و بس
زخمهای ناوک مژگان دلدار است و بس
در درون کعبه و بتخانه گردیدم بسی
رو به هر جانب که کردم جلوه یار است و بس
مست عشقم پایبند کفر و ایمان نیستم
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
در دو عالم جلوه گر نور رخ یاراست و بس
جمله اشیاء تجلی گاه دلدار است و بس
سینه سیناست، عالم نور حق طالع در اوست
هر که را بینم چو موسی محو دیدار است و بس
معنی قرآن بود مکتوم اندر با، بسم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰
هرچه جز عشقش مرا عار است و بس
مدعا از یاریام یار است و بس
نیست بار دیگری بر دوش من
قامت خم زیر این بار است و بس!
کی رسم در وصل او از بخت بد
[...]
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۵۱ - حرکت بجنت الفردوس
زندگی اینجا ز دیدار است و بس
ذوق دیدار است و گفتار است و بس»
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲
قبله ی عشاق طاق ابروی یار است و بس
مذهب این دلدادگان را عشق دلدار است و بس
هر کسی باشد بذوقی زنده و عشاق را
آنچه دارد زنده ذوق دیدن یار است و بس
خواهی ار دیدار او را دیدهٔ خودبین به بند
[...]