ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٠۵
با حریفان بر بساط دهر ای نیکوخصال
راستی کن پیشه همچون سرو اگر آزادهای
گر بکوشی در شرف ز آبا زیادت میشوی
از موالید سه تا چون بهترین افتادهای
دههزارت خصم اگر باشد چو اندر حصن صبر
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
این اتفاق طرفه بین کاندر فتد
چون من گدایی با چو تو شهزادهای
کی کفؤ باشد ماه را استارهای
چون مثل باشد لعل را بیجادهای
مپسند کز کمتر غلامی کم بود
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۲
دیوانه گر نهای، به خود این دل چه دادهای؟
چون کودکان چرا ز پی دل فتادهای؟!
برخاستن ز خاک، گل خاکساری است
افتادگی بجوی چرا ایستادهای؟
تحصیل علم ترک علایق، اگر کنی
[...]
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۳
بنده تن تا به کی، ای جان اگر آزادهای؟!
خویش را ای دل، چرا چندی به دنیا دادهای؟!
حسن کرداری، چو یاری نیست در مصر قبول
یوسف است، از چه بر آری هرکجا افتادهای
ناید از کلکم دگر نقش سخن از خال و خط
[...]
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۴ - حکایت طایری که از تشنگی بیتاب بود
کوکب رم خوی گردون زاده ئی
یکدم از ذوق نمود استاده ئی
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۴ - حکایت طایری که از تشنگی بیتاب بود
مثل اشک عاشق دلداده ئی
زیب مژگانی چکید آماده ئی
اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۱۶ - حکایت شیخ و برهمن و مکالمه گنگ و هماله در معنی اینکه تسلسل حیات ملیه از محکم گرفتن روایات مخصوصه ملیه می باشد
ای ز بطن چرخ گردان زاده ئی
از تو بهتر ساحل افتاده ئی
اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۵ - در معنی اینکه بقای نوع از امومت است و حفظ و احترام امومت اسلام است
نا تراشی پرورش ناداده ئی
کم نگاهی کم زبانی ساده ئی
اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۳ - نمودار شدن خواجهٔ اهل فراق ابلیس
ایکه اندر بند من افتاده ئی
رخصت عصیان به شیطان داده ئی
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۴ - حکمت کلیمی
از مقام خویش دور افتاده ئی
کرگسی کم کن که شاهین زاده ئی
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۵ - حکمت فرعونی
حکمتی از بند دین آزاده ئی
از مقام شوق دور افتاده ئی