صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۷۱
دل را چه خیال است به می شاد توان کرد
این غمکده ای نیست که آباد توان کرد
گر دامن وحشت ادب عشق نگیرد
خون در دل بیرحمی صیاد توان کرد
معذور بود هر که فراموش کند از من
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
گفتی دل نا شاد تو را شاد توان کرد
آری چو یکی بوسه توان داد توان کرد
دیگر نکنم فکر دل خویش که چندان
ویران نشد این خانه که آباد توان کرد
یک بار در آن بزم مرا راه توان داد
[...]
ملا احمد نراقی » دیوان اشعار » منتخب غزلیات و قطعات » شمارهٔ ۱۳
از راه وفا گاه ز ما یاد توان کرد
گاهی به نگاهی دل ما شاد توان کرد
صید دل من لایق تیغ تو اگر نیست
از بهر خدا آخرش آزاد توان کرد
عالم مگر از ناله به رحم آورم ای دل
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
در بتکده گر خانه ای آباد توان کرد
از کعبه مسلمانم اگر یاد توان کرد
آهن دلش از ناله نشد نرم چه حاصل
کز سینه من کوره حداد توان کرد
انصاف که تا سینه توان کند به ناخن
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد
ز افتاده به کُنج قفسی یاد توان کرد
آغوش و کنار از تو نداریم توقع
از نیم نگاهی دل ما شاد توان کرد
رخش ستم این قدر نباید که بتازی
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۳ - اسرار سبزواری سَلَّمَهُ اللّهُ تَعالَی
تا کی ز غمت ناله و فریاد توان کرد
ز افتاده به کنج قفسی یاد توان کرد
آغوش و کنار از تو نداریم توقع
از نیم نگاهی دل ما شاد توان کرد