بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۱
دل گر نه داغ عشق فروزد کباب کن
در خانهای که گنج نیابی خراب کن
نامحرم کرشمهٔ الفت کسی مباد
باب ترحمیم زمانی عتاب کن
هستی فریب دولت بیدار خوردنست
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸
بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن
در دامن نسیم صبا مشک ناب کن
تنها ز باده، رنج خمارت نمیرود
یک جرعه خون گرم مرا در شراب کن
مطرب کفت ز دامن مطلب جدا مباد
[...]
نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۲۳
ساقی بیا و میکده را فتح باب کن
مینای می برآر و بمجلس شتاب کن
تا زآب دیده سرخ کنم رنگ زرد خویش
از خون دل بساغر چشمم شراب کن
بگشا نقاب زلف ز رخسار مهوشت
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲۰ - بی نوایی که عاشق دختر پادشاه شد
روی اندر مسجد و محراب کن
طعمه اندر نان جو کشک آبکن
صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
ما را ز مجرمان در خود حساب کن
خواهی ببخش و خواهی افزون عذاب کن
افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
گیسو به رخ بیفکن و مه را نقاب کن
خاک سیه به فرق سر آفتاب کن
شد آب همچو سنگ ز تأثیر برد دی
تو ز آب آتشین جگر سنگ، آب کن
ساقی بهار آمد و در دست می پرست
[...]
صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۳۵ - ورود سر مطهر به دیر راهب
رحم بر من با دل بیتاب کن
اندر این صحرا مرا سیراب کن
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۲
مشت خود از چشمه پر از آب کن
سر به پیِ من نه و پرتاب کن
عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزلها » شمارهٔ ۵۹ - خسروان بیگانهپرست وکلای خائن!
ای طرّهات کلف به رخ آفتابکن
روی تو آفتاب و مه اندر نقابکن
تیر نگاه چشم تو رستم به غمزه دوز
مویت کمند گردن افراسیابکن
آهوی جان شکار دو چشمت به گاه خشم
[...]