چون سر مهر افسر سبط رسول
ساخت اندر دیر نصرانی نزول
کرد در آن شب ز راه احترام
راهب اندر خدمت آن سر قیام
شست شو بنمود او را از وفا
بر سر سجاده خود داد جا
چشم گریان با دو زانوی ادب
نزد راس خسرو ملک عرب
در مناجات آمد و سوز و گداز
در حضور کردگار بینیاز
کی ز تو گردنده دوران سپهر
صانع ارض و سماء و ماه و مهر
پرده از اسرار این سرباز کن
با من افسردهاش دمساز کن
غصه این سر شده قفل دلم
باز کن این قفل و بگشا مشکلم
تا بدانم این سر دور از بدن
کیست وز چه گشته ببریده ز تن
گفت پس کی صد چو عیسی چاکرت
زنده دل از خضر از لب جان پرورت
ای نشان کبریای بینشان
از رخت ظاهر ز سیمایت عیان
باز گو ای راس پرخون کیستی
از بدن ببریده بهر چیستی؟
نور چشم احمد ختمی مآب
باز با آن حال آمد در جواب
گفت من هابیل درد و ماتمم
نوح طوفان دیده بحر غمم
من خلیل نار بیسامانیم
در منای غم ذبیح ثانیم
پیر کنعان دیار کربتم
یوسف زندان چاه غربتم
سر بریده حضرت یحیی منم
بر سر دار فنا عیسی منم
ماسوی را من بر تبت سرورم
از شرف ریحانه پیغمبرم(ص)
نیست مظلومی چو من در نشاتین
هست نامم شاه مظلومان حسین
من که اندر این بلا و کربتم
زاده پیغمبر این امتم
من ز تیغ ظلم بیسر گشتهام
تشنه بیسر زیر خنجر گشتهام
دیدهام اندر زمین کربلا
بزم عیش اکبر خود را عزا
قامتم خم گشته از بار محن
از غم بیدستی عباس من
قاسم داماد بیسر دیدهام
تیر در حقلوم اصغر دیدهام
گشته از بیباکی قوم ضلال
زیر سم اسب جسمم پایمال
در کف دشمن ز دور چرخ پیر
شد حریم من اسیر و دستگیر
من براه کبریا سر دادهام
جان و سر در راه داور دادهام
گه سرم را نیزه گردد نخل طور
گاه سازد جای در کنج تنور
گه کنند این کوفیان تیره بخت
راس من چون میوه آویز درخت
گه ز بام و در جدا از نام و ننگ
بر سر من میزنند از قهر سنگ
اهل بیتم چون اسیران تنار
هر زمان باشند در شهر و دیار
چون تو ای راهب مرا یار آمدی
بر من غمدیده غمخوار آمدی
ساز از کیش نصاری احتراز
درحقیقت رو کن از راه مجاز
گر شفاعت باشدت از ما امید
شو مسلمان تا که گردی روسفید
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صات) این هنگامه را
کرد چون زهرای اطهر از جهان
رو به سوی عشرتآباد جنان
در مدینه تیره شد چون شد تمام
پیش چشم ام ایمن روزگار
وسعت ملک مدینه در نظر
شد بوی از چشم سوزن تنگتر
از هجوم درد و اندوه و محن
کرد عزم شهر مکه از وطن
در یکی از منزل ز تاب آفتاب
تشنگی برد از کف او صبر و تاب
با تضرع در بر یزدان پاک
سود پیشانی در آن صحرا به خاک
گفت کای معمار نه طاق سپهر
روشنی بخش سپهر از ماه و مهر
تشنگی افنده بر جام اخگرم
من کنیز دختر پیغمبر (ص)
رحم بر من با دل بیتاب کن
اندر این صحرا مرا سیراب کن
گفت راوی ناگهان از آسمان
دلوی آمد بر زمین با ریسمان
ام ایمن برگرفت آن دلو آب
خورد و شد ایمن ز تاب التهاب
کرد شکر کردگار لم یزال
زنده بود از آن زمان تا هفت سال
اندر این مدت ز فیض دادگر
می ندید از تشنگی اسم و اثر
بار دیگر آمدم زین ابتلا
یادم از لب تشنگان کربلا
غنچههای گلشن باغ بتول
میوههای نخل بستان رسول
هر یکی افتاده از تاب عطش
چون گل پژمرده و بنموده غش
شیرخوار ناز پستان امید
اصغر ششماهه شاه شهید
از عطش چون شیر پستان رباب
از غزال چشم او رم کرده خواب
قره العین رسول محترم
برد او را سوی میدان از حرم
پیش چشم مردم دنیاپرست
کرد چون قرآن علم بر روی دست
گفت کی ببرحم قول دل سیاه
چیست جرم این صغیر بیگناه
کز شرار تشنگی پر می،ند
چنک بر پستان مادر میزند
گر گمان دارید من از بهر خویش
آب میخواهم به احوال پریش
خود بگیرید از من این افسرده را
این نهال نورس پژمرده را
چارهیی بر قلب بیتابش کنید
در بر خود برده سیرابش کنید
در جواب زاده ختمی مآب
کوفیان بستند لب از شیخ و شاب
از میان آن گروه ده دله
بر کمان بنهاده پیکان حرمله
زد به حلقوم شریف آن صغیر
جای آب آن نامسلمان نوک تیر
همچو به سمل بر سر دست پدر
زد به خون خویش اصغر بال و پر
دست و پای بسته از دام جهان
مرغ روحش بال زد سوی جنان
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن (صامت) این هنگام را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن نظر به سرگذشت عاشورا و مصیبتهای سیدالشهداء، امام حسین (ع) و فرزندش حسین (ع) دارد. شاعر به توصیف حالتهای راهب نصرانی میپردازد که در درازای یک شب به علی بن حسین (ع) احترام میگذارد و در مناجات از خداوند میخواهد که اسرار را برایش آشکار کند. امام حسین (ع) در پاسخ به او خود را به عنوان مظلومترین فرد معرفی میکند و از دردهایی که در کربلا متحمل شده، سخن میگوید.
او از خواب و بیداری یارانش، از تابش تیر و نیزه، و از تشنگی و بیپناهی فرزندانش در میدان جنگ صحبت میکند. در نهایت، به فکر کودک ششماههاش، علیاصغر، میافتد که با عطش شدید روبرو است و در پایان با تیر به شهادت میرسد. این متن یادآور مظلومیت اهل بیت و مصائب واقعه عاشورا است.
هوش مصنوعی: زمانی که سر عشق و محبت، تاج سبز رسول، در دیر نصرانی (کلیسایی) فرود آمد.
هوش مصنوعی: در آن شب، به نشانه احترام، راهب به خدمت آن بزرگوار ایستاده بود.
هوش مصنوعی: او در سجادهاش نشان وفا و صدق را به وضوح دید و دریافت که چقدر روح و دل او پاک و شسته شده است.
هوش مصنوعی: چشمان اشکبار و با دو زانوی احترام، در پیشگاه سرچشمه قدرت و سلطنت عرب ایستاده است.
هوش مصنوعی: در هنگام دعا و نیایش، احساس عمیق و اشتیاق در پیشگاه خدای بینیاز وجود دارد.
هوش مصنوعی: کی از تو، چرخش زمان و آسمان و خالق زمین و آسمان و ماه و خورشید وجود خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: پرده را از رازهای این سرباز بردار و او را که غمگین است، با خود همراه کن.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که در دل دارم، مانند قفلی شده است. لطفاً این قفل را باز کن و مشکلاتم را حل کن.
هوش مصنوعی: میخواهم بدانم این سر که از بدن دور افتاده، متعلق به کیست و چرا از تن جدا شده است.
هوش مصنوعی: پس چه زمانی میتوانم بگویم مانند عیسی، خدمتم را با جان زندهای از خضر که از لب تو زندگی میگیرد، انجام میدهم؟
هوش مصنوعی: تو نشانه عظمت بینشان هستی و زیبایی چهرهات به وضوح این عظمت را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: بیا و بگو، ای سر خونین، تو کیستی که از بدنی بریدهای و برای چه وجود داری؟
هوش مصنوعی: چشم احمد، که نبی آخرالزمان است، همچنان با آن وضعیت خاص، پاسخ داد.
هوش مصنوعی: گفت من مثل هابیل، داغ و سوگواری دارم و مانند نوح، طوفانی از غم و اندوه را تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: من همچون آئینهای هستم که آتش و آشفتگی درونم را نشان میدهد و در دنیای غم و اندوه، دومین قربانی هستم.
هوش مصنوعی: من از دیاری دور و غمگین آمدهام که شبیه کنعان است و حالا در کربلا به سر میبرم. همچنان که یوسف در زندان چاه، من هم در غربت و دوری از وطن خود احساس تنهایی و دردی عمیق دارم.
هوش مصنوعی: من نمادی از حضرت یحیی هستم که سرش را در راه حق از دست داده و در اصل من هم به نوعی نماد عیسی هستم که در مسیری پر از دشواریها و فنا قرار دارم.
هوش مصنوعی: من بر تبت، جز کوه و دشت، هیچکس را غیر از خودم نمیشناسم، زیرا من از طایفهای هستم که به شرافت گل محمدی پیامبر(ص) وابستهام.
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه من در این دنیا و آن دنیا مظلوم نیست و نام من حسین است، شاه مظلومان.
هوش مصنوعی: من که در این درد و زحمت به دنیا آمدهام، از نسل پیامبر این امت هستم.
هوش مصنوعی: من به خاطر ظلم و ستمی که بر من رفته، به شدت آسیب دیدهام و همچنان در حال درد و رنج هستم، مثل کسی که در زیر فشار خنجر، هیچ چیزی ندارد.
هوش مصنوعی: در کربلا، مراسم شادی و خوشگذرانی برای اکبر در حال برگزاری بود، اما من از آنجا دیدم که حالتی از حزن و عزاداری حاکم است.
هوش مصنوعی: به خاطر مشکلات و سختیهایی که بر من وارد شده، قامت من خم شده و دلم از غم بیدستی عباس پر است.
هوش مصنوعی: قاسم، دامادی را دیدهام که بدون سر است و حالا تیر را در گلوی اصغر دیدهام.
هوش مصنوعی: از بیپروا بودن و نداشتن ملاحظه، قوم گمراه موجب شده که جسم من زیر پای اسبها به سختی زیر فشار قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: در دام و تسلط دشمن، حریم و قلمرو من به اسارت درآمده و تحت کنترل قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: من جان و سرم را در راه عظمت و بزرگی تسلیم کردهام و برای حق و عدالت فدا میکنم.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات سرم مانند نیزهای بر روی کوه طور قرار میگیرد و گاهی در گوشهای از تنور جا میگیرد.
هوش مصنوعی: گاهی این کوفیان بدبخت من را همچون میوهای از درخت آویزان میکنند.
هوش مصنوعی: گاه از بالای بام و در، بیآنکه نام و ننگی برایم باقی مانده باشد، بر سرم سنگ میزنند.
هوش مصنوعی: افراد خانواده من به مانند افرادی هستند که در قفس اسیر شدهاند و همواره در شهر و دیار در حال رنج و زحمت هستند.
هوش مصنوعی: وقتی تو ای راهب به من کمک آمدی، در حالی که من غمگین و نگران بودم، برایم مانند یک دوست و دلسوز ظاهر شدی.
هوش مصنوعی: از شیوه کاستیهای مسیحیان دوری کن، زیرا در واقع باید از مسیر واقعیت آگاه باشی.
هوش مصنوعی: اگر امید به شفاعت ما داری، مسلمان شو تا بتوانی در روز قیامت سر بلند و با نیک نامی باشی.
هوش مصنوعی: توان نوشتن در این شرایط دشوار است، بنابراین مختصر و کوتاه بگوید که فضای موجود مناسب نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که حضرت زهرا(س) از این دنیا گذشت، به سوی بهشت و سرای خوشیها رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که در مدینه تاریکی و ناامیدی به وجود آمد، من در برابر چشمانم روزگار را به امانت سپردم.
هوش مصنوعی: وسعت شهر مدینه در نظر، به اندازهای کوچک و محدود است که از دید یک سوزن هم تنگتر به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: به دلیل درد و غم و مشکلاتی که به اوج رسیده بودند، تصمیم گرفت به شهر مکه برود و از وطن خود دور شود.
هوش مصنوعی: در یکی از مکانها، گرما و تابش آفتاب باعث شد که او忍ی و تحملش را از دست بدهد و تشنگی به سراغش بیاید.
هوش مصنوعی: با دلنوشته و توسل به خداوند پاک، پیشانیام را در آن بیابان به خاک میگذارم.
هوش مصنوعی: گفت ای معمار، نه اینکه فقط آسمان را بسازی، بلکه نور و روشنایی آسمان از ماه و خورشید ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من در دل خود آتش عشق را احساس میکنم و در حالتی از تشنگی به سر میبرم. من همانند کنیزی هستم که به دختر پیامبر (ص) خدمت میکند.
هوش مصنوعی: بر من رحم کن و با دل نگران خود، در این بیابان به من آب بده و سیرابم کن.
هوش مصنوعی: راوی ناگهان گفت که از آسمان، دلویی بر زمین فرود آمد و با ریسمانی به زمین متصل بود.
هوش مصنوعی: ای دل، هنگامی که امنیت و آرامش را در دست گرفتی، مانند چاهی که آب را به آرامی مینوشد، تو نیز از تنش و استرس دور خواهی بود.
هوش مصنوعی: شکرگزاری پیش خدای همیشه زنده باعث شد که او تا هفت سال زنده بماند.
هوش مصنوعی: در این مدت، به خاطر رحمت خداوند، از شدت تشنگی نه نامی بود و نه نشانهای.
هوش مصنوعی: بار دیگر به یاد درد و رنجی که کشیدم، به یاد افرادی که در کربلا در انتظار آب بودند، برگشتم.
هوش مصنوعی: غنچههای باغ فرشته، میوههای درختان پیامبر هستند.
هوش مصنوعی: هر یک از آن افراد که از شدت تشنگی به حال افتادهاند، به مانند گلی پژمرده و وامانده به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: نوزاد کوچک، پستان امید را میمکد و به یاد اصغر، پسر ششماهه شاه شهید، در دل طراوت و لطافت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر تشنگی مانند شیری که از پستان رباب شیر مینوشد، خواب از چشمان غزال او فرار کرده است.
هوش مصنوعی: چشم روشنی، پیامبر محترم، او را از حرم به میدان برد.
هوش مصنوعی: او در برابر چشمان مردم، که به دنیا عشق میورزند، قرآن را به گونهای بلند کرد که همچون علم بر روی دستش است.
هوش مصنوعی: کیست که مرا از رحمت خود جدا کند؟ چرا دل سیاه من، که گناهی ندارد، این کودک بیگناه را مورد سرزنش قرار میدهد؟
هوش مصنوعی: به خاطر آتش تشنگی، کودک در حال مکیدن، بر سینه مادر میزند.
هوش مصنوعی: اگر فکر میکنید که من به خاطر خودم در پی آب هستم، باید بدانید که من به شرایط نامناسب و ناآرام اشاره دارم.
هوش مصنوعی: از من این شخص ناراحت و غمگین را بگیرید، این گیاه جوان و پژمرده را.
هوش مصنوعی: کاری برای دل بیتاب او انجام دهید تا با محبت و توجه، آن را آرام کنید و سیراب از عشق و محبتش نمایید.
هوش مصنوعی: در پاسخ به زادهای که از خاندان پیامبر است، مردم کوفه سکوت کردند و از صحبت کردن با شیخ و جوانان خودداری کردند.
هوش مصنوعی: در میان آن جمع، کسی وجود دارد که با شجاعت و دلیرانه، تیر خود را آماده کرده است.
هوش مصنوعی: کودک با سلاح به گردن شریفش ضربهای زد و به جای آب، تیر را به او انداخت.
هوش مصنوعی: او همچون شاهین بر دستان پدرش نشسته و به خاطر خون خود، برای اصغر بال و پر میدهد.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی انسان از قید و بندهای دنیوی رها میشود و گرفتار دنیا نیست، روحش به آزادی میرسد و به سوی بهشت و زیباییهای واقعی پرواز میکند.
هوش مصنوعی: در این لحظه، توانایی نوشتن ندارم، بنابراین لازم است که مختصر و ساده بگویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.