گنجور

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۲۹

 

چون تیر که از کمان هوادار شود

گاهی به نشان گهی به سنگ آمده‌ام

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۵ - ماده تاریخ

 

به عرش سود سر فخر خویشتن را فرش

از این شرافت بی‌منتهای فیض عظیم

نمود گوهر پاکی مقام در دل خاک

که در بهاء بها بود همچو در یتیم

به نور وادی ایمن چه طور سینا گشت

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۶ - دو بیت دیگر

 

به وصف روی تو گفتم که این گل خودروست

هزار آتشم اندر جگر ز شعله اوست

چه آوری بسرم ای صنم اگر گویم

خدا نکرده که بالای چشم تو ابروست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۷ - دو بیت دیگر

 

هرچه از من زدوا بروی تو بیداد رود

مشکل آن دوستی رفته‌ام از یاد رود

دل رسد رقص‌کنان پیش خدنگت آری

صیدرا چون اجل آید سوی صیاد رود

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۸ - دو بیت دیگر

 

تا بود در دریده اشک امشب مجال خواب نیست

خواب آید آن زمان در دیده کورا آب نیست

بزم من شبهاست روشن از خیال روی تو

خانه درویش را شمعی به از مهتاب نیست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۵۹ - دو بیت دیگر

 

دلم ز دست جفایت ز بس به تنگ آمد

ز آه نیمه شب چاره‌ای به چنگ آمد

ولی عجب کنم از سختی دلت که ز آه

هزار تیر فکندم مگر به سنگ آمد

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۶۰ - دو بیت دیگر

 

در حشر رسولان خلف روی خراشند

بر آتش وانفسی خود اشک بپاشند

اندر غم خویش و خبر از امتشان نیست

چون تیشه تمام از طرف خویش تراشند

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۶۱ - دو بیت دیگر

 

توانگران که هم سیم و زر زیاده کنند

برای راحت میراث خود نهاده کنند

دهند نسیه خوران را حواله سادات

چراغ ریخته انذر امامزاده کنند

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۶۲ - دو بیت دیگر

 

ز مسخرجات خیالات من

یکی مطلب نغز عنوان شده

به قانون ابجد به بوفق عدد

نجاسات عینیه عثمان شده

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مفردات » شمارهٔ ۱

 

در هر دو جهان گر اثر عشق نبودی

این زمزمهٔ عشق که گفتی که شنودی؟

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مفردات » شمارهٔ ۲

 

در سفره ی دونان نکند روی وفایی

آن جا که زبر پنجه ی شه طعمه ی باز است

وفایی مهابادی
 

غبار همدانی » دوبیتی‌ها » شمارهٔ ۵

 

تا پر نشد ز بوی محبّت دماغ دل

چون لاله پرده بر نگرفتم ز داغ دل

افتاده عکس ساقی گل‌چهره در شراب

گل‌ها شکفته گشت بر اطراف باغ دل

غبار همدانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱ - هوالعزیز

 

ای تو مسما و هر دو گیتی اسما

بادا اسما همه فدای مسما

نعت تو از ما تنزه است و تقدس

مدح تو از خود تبارک است و تعالی

ذره چه داند حدیث طلعت خورشید

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۲

 

روی مه آئینه جمال محمد

طلعت خورشید پایمال محمد

سایه ندارد که آفتاب فلک نیز

آمده در سایه ظلال محمد

خضر که خورد آب زندگی و بقا یافت

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۳

 

در ازل کاین جلوه در خاک و گل آدم نبود

مهر رخسار علی را از تجلی کم نبود

از لب لعلش دمی در طینت آدم دمید

گر نبود آندم، نشان از هستی آدم نبود

عاشقانرا با رخ و زلفش عجایب عالمی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیر مومنان

 

صبح چون خورشید خاور سرز مشرق بر کند

ساقی خورشید منظر باده در ساغر کند

آفتاب می کند از مشرق ساغر طلوع

جلوه گاه بزمرا چون عرصه خاور کند

ساقی سیمین بدن از در درآید سرگردان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۰ - برای دوست مسافری سروده شده است

 

ای بسته رخت و عزم سفر کرده زین دیار

یک کاروان دل پی او گشته رهسپار

او همچون مهر کرده غروب و ستاره وار

ما را سپید در ره او چشم انتظار

گر نیست آفتاب فلک پوی از چه روی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۱ - در مولود سید المرسلین خاتم پیغمبران

 

شامگان که شه خیل نجوم از خاور

کرد زی مملکت باختر آهنگ سفر

من آهنگ تفرج را از مشکوی خویش

اندک اندک بسوی دجله شدم راه سپر

دیدم از تاب خور افروخته چونان دجله

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۲ - در ستایش شاه دین امیر مومنان

 

قدح بیار که امروز نه خم دوار

زجوش باده عیش است چون قدح سرشار

بیار می که گنه را نکرده استغفار

رسید مژده غفران ز حضرت غفار

گرت بود ز حساب و شمار فردا بیم

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۱۳ - در تهنیت عید غدیر خم

 

روزگاری است که از جور خزان، فصل بهار

بار بر بست و بیکبار برفت از گلزار

سبزه از باغ بشد سوی عدم راه نورد

غنچه از راغ بشد سوی سفر راهسپار

گل ز گلزار بصد خون دل آمد بیرون

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۷۳۸
۷۳۹
۷۴۰
۷۴۱
۷۴۲
۷۷۰