صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۲۹
ای بار خدای لایزالی
ذات تو عری ز خلق و عالی
پیوسته کنم گنه که بر من
عفو تو رسد علیالتوالی
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۰
ای بار خدای فرد واحد
هستی تو بحال بنده شاهد
با خلق تو نیستم مخاصم
جز نفس که باویم مجاهد
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۱
ای بار خدای مستعانم
ای خالق جسم و رب جانم
هر لحظه کنم گنه که هر دم
غفاری تو دهد امانم
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲
بسیج می کن ای فرخنده اوصاف
بشارت ده که سیمرغ آمد از قاف
غباری کز زمین در راه او خاست
مصفاتر بد از آئینه صاف
گذشت ادوار ما قبل از بد و نیک
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳
اگر عیان شود از اهل شرع و فقر فجور
ز آدمی نبود هیچ عیب و نقصی دور
تفاوت آنکه بود چشم اهل دل روشن
بطلعتی که ز دیدار اوست زاهد کور
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۴
صفی یا رب که مخلوقست و نادار
بناداری کم از کل خلایق
تواند کرد عفو هر گناهی
تو دانی کاندرین دعویست صادق
عجب نبود تو بخشی گر گناهش
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۵
فرو ماندهای گر به غم و ابتلائی
نمایم ترا ره به دار الشفائی
شفاخانه حق از سبق رحمت
هر آن درد را هست آنجا دوائی
حسین آن خداوند ملک شهادت
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۶
ناصرالدین شه دو قرنست آنکه باشد شهریار
اینچنین شاهی بماند قرنها در روزگار
عالی و دانی در ایامش براحت شادکام
صوفی و زاهد ز اقبالش بعزت سازگار
خواست از قرآن صفی تاریخ این قرن عظیم
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۷
گشت دور زمانه بر دلخواه
از جلوس مظفرالدین شاه
خسروی دلنواز و کامل سیر
شهریاری خلیق و روشن راه
صد هزاران نیاید از شاهان
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۸
نوزده بگذشت از جیم دوم
همچو ماهی شد نهان ماهی بخاک
بود در خور ماهش ار گفتی روی
هر زمان از مهر دل روحی فلاک
شاید ار سوزد فلک را دل بر او
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹
عدد صدراعظم ار خواهی
هست بیشک هزار و سیصد و پنج
نود و یک پس از هزار و دویست
عدد نام اوست در فرهنج
صدراعظم شد اندرین تاریخ
[...]
صفی علیشاه » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۰
مگرگذشت ز هجرت هزار و سیصد و پنج
که درگذشت و جهانرا گذاشت باقرخان
شب چهاردهم از جمادیالاولی
چهارده شبه ماهی بخاک شد پنهان
کم از چهل بد عمرش ولی بعقل و ادب
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۲۸ - الاوتاد
زا و تاد ار بپرسی چار مردند
که هر یک در مقام خویش فردند
جهانرا در مقام حفظ و سکنند
جهات سته را این چار رکنند
محل نظره خلاق کونند
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۷۴ - نهایهالاسفار
دگر گویم تو را ز اسفار اربع
نهایت چیست هر یک را بموقع
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۴۸۲ - حرف الواو
مراد از واو باشد وجه مطلق
که درکل است و هر کل ز اوست مشتق