گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۷

 

دل بی خیال طایر شهپر بریده است

بی فکر روح پای به دامن کشیده است

معیار آرمیدگی مجلس است شمع

تا دل بجاست وضع جهان آرمیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۸

 

از پسته تو شور ملاحت چکیده است

صبح صباحت از گل رویت دمیده است

یارب ز چشم زخم خمارش نگاه دار

باغ از بنفشه سرمه مستی کشیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۶۹

 

آتش ز شرم خوی تو تا سر کشیده است

خود را به زیر بال سمندر کشیده است

خودبین مباش تا به حیات ابد رسی

آیینه سد به راه سکندر کشیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۰

 

دارد سری به کاکل او هر سری که هست

دربند اوست هر دل غم پروری که هست

در حلقه اطاعت حق پایدار باش

تا بر رخت گشاده شود هر دری که هست

دنیا کند به دل سیهان میل بیشتر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۱

 

(در زیر آسمان دل بی اضطراب نیست

در چشم ما غنودگیی هست، خواب نیست)

(از روی گرم عشق به جوش است خون خاک

هر چند لعل را خبر از آفتاب نیست)

(دست تهی گره نگشاید ز کار خویش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۲

 

عشق ترا به رونق ما احتیاج نیست

این برق را به مشت گیا احتیاج نیست

در زیر بار منت عریان تنی مرو

ملک تجردست، قبا احتیاج نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۳

 

بر حسن زود سیر بهار اعتماد نیست

بر اعتدال لیل و نهار اعتماد نیست

در چارسوی جسم مزن خیمه ثبات

بر ابر و برق و باد و غبار اعتماد نیست

ایمن مشو ز فتنه آن حسن در نقاب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۴

 

در گلشن وجود ره بوالفضول نیست

برگ خزان رسیده او بی اصول نیست

داغ است عشق از دل بی آرزوی من

خون می خورد کریم چو مهمان فضول نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۵

 

بر رنگ عصمت تو می ناب دست یافت

صد حیف بر کتان تو مهتاب دست یافت

نگذاشت آشنایی من چین در ابرویت

کافر به طاق ابروی محراب دست یافت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۶

 

از ما به گفتگو دل و جان می توان گرفت

این ملک را به تیغ زبان می توان گرفت

ما را بس است گوشه ابروی التفات

این صید رام را به کمان می توان گرفت

افتادگی است چاره خصم سبک عنان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۷

 

تا چند ز رسوا شدن راز توان سوخت؟

از بی تهی اشک نظرباز توان سوخت

مردیم درین خانه دلگیر قفس، چند

از شوق هم آغوشی پرواز توان سوخت؟

واسوختگی شیوه ما نیست، وگرنه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۸

 

رخساره گلرنگ تو گلزار بهشت است

خط گرد گل روی تو دیوار بهشت است

طاعات ریایی است کلید در دوزخ

زاهد به چه سرمایه خریدار بهشت است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۷۹

 

رخسار تو شاداب تر از لاله طورست

شبنم گل سیراب ترا دیده شورست

بسیار به از صحبت ابنای زمان است

در مشرب من، خلوت اگر خلوت گورست

خواری ز طمع دور نگردد که عصاکش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۰

 

می بی نمک صحبت احباب حرام است

می چیست، گر انصاف بود آب حرام است

با ساغر شبگیر، سراسر مزه دارد

در خانه نشستن شب مهتاب حرام است

در مشرب ما جوهریان گهر وقت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۱

 

آغاز خط آن شوخ به عشاق رحیم است

در آخر بازار، فروشنده کریم است

از جلوه بیاسا که ز بیداد خزان سرو

آزاد ازان است که یک جای مقیم است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۲

 

از وصل، ملال دل خرم نمکین است

در دامن گل گریه شبنم نمکین است

بی چاشنیی نیست شکرخنده شادی

اما روش گریه ماتم نمکین است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۳

 

روی دل این خسته به آن چشم سخنگوست

چون عقده مرا چشم به آن گوشه ابروست

تا مهر خموشی زده ام بر لب گفتار

در چشم من این دایره یک چشم سخنگوست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۴

 

(راه سخنم معنی بسیار گرفته است

از جوش گل این رخنه دیوار گرفته است)

(با صاف ضمیران به ادب باش که بسیار

از آب گهر آینه زنگار گرفته است)

(آن رهرو افسرده اساسم که مکرر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۶

 

از خموشی هرکه سر در جیب فکرت می‌برد

در سخن از دیگران گوی سعادت می‌برد

آنچنان کز پنبه می‌سازند پاک آیینه را

خامشی از سینه من گرد کلفت می‌برد

مصرع برجسته در هنگامه دل‌مردگان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۸۷

 

ناله بلبل به بال شیون ما می پرد

چشم شبنم در هوای گلشن ما می پرد

آفتابی هست در طالع شبستان مرا

یک دو روزی شد که چشم روزن ما می پرد

از فغان ما گلستانت بلند آوازه شد

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۴۶۰
۴۶۱
۴۶۲
۴۶۳
۴۶۴
۷۷۰