گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۴۷

 

دوش آن پسر کوفه گر چون برخاست

می کرد اشارتم که استاد اینجاست

یعنی بگذر

گفتم ز غمت رنگ رخم چون زر شد

گفتا که بسیم کار ما گردد راست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا هجر تو با منش وصالی باشد

گر دست رها کند خیالی باشد

از دامن من

از ساعد سیمین کمری ساز مرا

ور زانک ترا ازین وبالی باشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

چون بی می پخته خام می‌باشد کار

نوشیدن جام بادهٔ نوش‌گوار

از خامی نیست

ای ساقی سیم ساق سوقی برخیز

وآن شهری دهقان بچهٔ خاص بیار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » رباعیات » شمارهٔ ۲۸۶

 

دی صبحدم آن غیرت سرو چمنی

با من به سر کرشمه از کبر و منی

می‌گفت به خشم

کای مردم دیدهٔ تو سقّای رهم

باز آی که تا خاک رهم آب زنی

[...]

خواجوی کرمانی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » اشعار ترکیبی » شمارهٔ ۱۱ - رباعی مستزاد

 

این مغبچگان به ما ملامت چه کنند

بی جرم و خطا

ما را به در از کوی سلامت چه کنند

از راه جفا

امروز اگر کشند ما را بستم

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات مستزاد » شمارهٔ ۱

 

پیوسته مرا فلک جگر خون دارد

در سیر و سفر

گفتن نتوان که طالعم چون دارد

در خون جگر

دانی که چه حاصلم شود آخر کار

[...]

بابافغانی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات مستزاد » شمارهٔ ۲

 

از باد خزان درخت عریان گردید

چون قامت نی

وان گل که چو لاله بود ریحان گردید

کو ساغر می

از شعلهٔ شمع بود دل گرمی جمع

[...]

بابافغانی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مستزاد

 

هرگز نرسیده‌ام من سوخته جان،

روزی به امید

وز بخت سیه ندیده‌ام، هیچ زمان،

یک روز سفید

قاصد چو نوید وصل با من می‌گفت،

[...]

شیخ بهایی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۱

 

چند از ستم فلک درین باغ خراب

گریم چو سحاب

از سوز جگر رود ز چشمم خوناب

مانند کباب

باشد که رهائیم دهد زین تب و تاب

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۲

 

ای عالم نم عطای روز افزونت

مانند سحاب

عالم ز خم فیض ز حد بیرونت

مست می ناب

در جام همه ز لطف گوناگونت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۳

 

گیرم که کسی به مال و زر قارون شد

مرگست ز پی

یا آنکه بعلم و دانش افلاطون شد

کو حاصل وی

اندوخته‌ام همه ز کف بیرون شد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۴

 

گر نرد فسون بمن نبازی چه شود

ای شعبده‌باز

با بلبل خویش اگر بسازی چه شود

ای گلبن ناز

تو خواجه‌ی من منم کمین بنده تو

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۵

 

مائیم بهم نشسته یاری دو سه مست

با برگ و نوا

داریم شراب لاله‌گون در کف دست

موقوف شما

اسباب طرب جمله مهیا کردیم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۶

 

نوروز رسید و باز در طرف چمن

شد موسم جوش

گل آمد و عندلیب ازو در گلشن

آمد به خروش

بازآ گل من تو هم درین فصل بهار

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۷

 

زان سرو سهی که با رقیبان پلشت

همراه چو گشت

افتاد ز بام خلق را از وی طشت

هرجا که گذشت

زخمم به جگر فزون ز مو جست به بحر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » مستزاد » شمارهٔ ۸ - ماده تاریخ

 

زین غمکده ناگهان محمد هاشم

شد روی به راه

زد در چمن جنان محمدهاشم

چون گل خرگاه

چون رفت ز دهر از پی تاریخش

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۷۰ - رباعی مستزاد

 

آنی که سر از سجدهٔ کوی تو نتافت

نه روم و نه روس

بر قامت عزتت فلک حله نبافت

جز اطلس و توس

مرغ دل ما دانهٔ وصل تو چشید

[...]

حزین لاهیجی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مستزادها » شمارهٔ ۲

 

آیینه به بزم دلگشای تو رسد

ای جان نگاه

هم شانه به زلف مشکسای تو رسد

ما را چه گناه؟!

ما خال شویم و سرمه منظور افتد

[...]

طغرل احراری
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » رباعی مستزاد

 

پروانه و شمع و گل شبی آشفتند

در طرف چمن

وز جور و جفای دهر با هم گفتند

بسیار سخن

شد صبح‌، نه پروانه به جا بود و نه شمع

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » دیگر سروده‌ها » شمارهٔ ۲۳ - رباعی مستزاد

 

دانی که بود سپیدرو نیک‌عمل

پیش رفقا؟

یا کیست سیه‌نام در انظار ملل

از حب طلا؟

آن کارگری که می‌خورد نان جوین

[...]

فرخی یزدی
 
 
۱
۲