خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۴
دست بر پای آز نه یک چند
تا سری بر تو سر گران نشود
شو سر پای را به دست بگیر
تا دگر بر در سران نشود
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۵
ای شاه دو معنی را نامد به تو خاقانی
کاندر دل از آن هر دو ترسی است که جان کاهد
یا خاطر او نارد مدحی که دلت گیرد
یا همت تو ندهد مالی که دلش خواهد
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۷
فضل درد سر است خاقانی
فاضل از درد سر نیاساید
سرور عقل و تاجدار هنر
درد سر بیند و چنین شاید
تاج بیدرد سر کجا باشد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۸ - در رثاء فرزند
وقت مردن رشید را گفتم
که بخواه آنچه آرزوت آید
گفت کو عمر کارزو خواهم
کارزو بهر عمر میباید
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹
دور دور بدی است خاقانی
هیچ بد فعل نیک ننماید
نیکی از بد مجوی و راضی باش
که ز نیکان تو را بدی ناید
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۰
چون امیدم بریده نیست ز تو
همه رنجی که باشدم شاید
اهل بخشایشم سزد که دلت
بر تن و جان من ببخشاید
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - در جواب هجوی که در بارهٔ او گفته بودند
شنودهای دم خاقانی از مدیح کسان
کنون هجای خسان میشنو که هم شاید
هجای بولهب ایزد بگفت و میشایست
که او هجای سگی گفت رو که هم شاید
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲
که گفت آنکه خاقانی سحرپیشه
دگر خاص درگاه سلطان نشاید
بلی راست گفت او و پی بردم آن را
که دیو آبدار سلیمان نشاید
گرانی ببردم ز درگاهش ایرا
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳
آسمان داند که گاه نظم و نثر
بر زمین چون من مبرز کس ندید
در بیانم آب و در فکر آتش است
آبی از آتش مطرز کس ندید
ز آتش موسی برآرم آب خضر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۴
خاقانیا ز عارضهٔ درد دل منال
کز ناله هیچ درد نشان بهی ندید
بیمار روزگار هم از اهل روزگار
روی بهی ندید که جز روبهی ندید
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۵
روزی میان بادیه بر لشکر عجم
دست عرب چو غمزهٔ ترکان سنان کشید
دیوان میغ رنگ سنانکش چو آفتاب
کز نوک نیزهشان سرکیوان زیان کشید
میغ از هوا به یاری آ میغ چهرگان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۶ - بالبدیهه در مدح ابوالهیجا خاقان اکبر منوچهر بن فریدون شروان شاه
سلاطین نژادا خلیفه پناها
توئی مملکت بخش و اسلام پرور
از آن گشت شروان سمرقند اعظم
که گردون تو را خواند خاقان اکبر
اثیر است و اخضر به بزم تو امشب
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۷ - در تولد دختر خود
یکی دو زایند آبستنان مادر طبع
ز من بزاد به یکباره صدهزار پسر
یکان یکان حبشی چهره و یمانی اصل
همه بلال معانی، همه اویس هنر
یگانهٔ دو سرا و سه وقت و چار ارکان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۸
خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصهٔ نکایت دشمن جگر مخور
چون شد تو را یقین که بد و نیک ز ایزد است
بر کس گمان به دوستی و دشمنی مبر
ای مرد دوستان چه و از دشمنان چه باک
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۹ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود
چون من خطر زدم به فراق از پی وحید
جان از پی وحید برآمد بدان خطر
آمد به گوش من خبر جان سپردنش
جانم ز راه گوش برون شد بدان خبر
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۰ - در مرثیهٔ صدر الدین
جهان پیمانه را ماند به عینه
که چون پر شد تهی گردد به هر بار
کنون از مرگ صدر الدین تهی گشت
نپندارم که پر گردد دگر بار
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۱
نیست در ایام چیزی از وفا نایافتتر
کیمیا شد اهل، بل کز کیمیا نایافتتر
آشنا سیمرغوار اندر جهان نایافت شد
ایمه از سیمرغ بگذر کاشنا نایافتتر
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۲
علوی دوست باش خاقانی
کز عشیرت علی است فاضلتر
هرکه بد بینی از نژاد علی
نیکتر دان ز خلق و عادلتر
بدشان بهتراز همه نیکان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳
عذر داری بنال خاقانی
کاهل کم داری آشنا کمتر
دشمنانت ز خاک بیشترند
دوستانت ز کیمیا کمتر