خاقانیا به تقویت دوست دل مبند
وز غصهٔ نکایت دشمن جگر مخور
چون شد تو را یقین که بد و نیک ز ایزد است
بر کس گمان به دوستی و دشمنی مبر
ای مرد دوستان چه و از دشمنان چه باک
آنجا که حق به عین قبولت کند نظر
بر هیچ دوست تکیه مزن کو به عاقبت
دشمن نماید و نبرد دوستی بسر
وز هیچ دشمنی مشکن کو از آن قدم
هم باز گردد و شود از دوست دوستتر
گر دوست از غرور هنر بیندت نه عیب
دشمن به عیب کردنت افزون کند هنر
ترسی ز طعن دشمن و گردی بلند نام
بینی غرور دوست، شوی پست و مختصر
آن طعن دشمن است تو را دوستی عظیم
کو نردبان توست به بام کمال بر
پس دوست دشمن است به انصاف بازبین
پس دشمن است دوست به تحقیق درنگر
با هرکه دوستی کنی از دل مکن غلو
با هرکه دشمنی کنی از جان مکن خطر
که آن دوستی و دشمنی کاین چنین بود
از عادت یهود و نصاری دهد خبر
کز دوستی مسیح نصاری است در سعیر
وز دشمنی مسیح یهودی است در سقر
گرچه مسیح را حذر است از دم یهود
از گفتهٔ نصاری هم میکند حذر
طعن حرام زادگی ارچه بد است بد
اما حجالت دم ابناللهی بتر
گر عقلت این سخن نپذیرد که گفتهام
آن عقل را نتیجهٔ دیوانگی شمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.