انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - در تقاضای راتبه
خداوندا تو میدانی که بنده
نیارد هیچ زحمت تا تواند
ولیکن چون به چیزی حاجت افتد
ز گیتی مرجع دیگر نداند
نیابد همتش از نفس رخصت
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۸ - مدح قاضی حمیدالدین
با جلال تو ای حمیدالدین
رونق ماه و آفتاب نماند
طلعت فضل و چهرهٔ دانش
از ضمیر تو در نقاب نماند
بیتو ما را به حق نعمت تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۹
بسا سخن که مرا بود وان نگفته بماند
ز من نخواست کس آنرا و آن نهفته بماند
سخن که گفته بود همچو در سفته بود
مرا رواست گر این در من نسفته بماند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۰ - شکایت از دهر
جفای گنبد گردان به پایهای برسید
کز آن فرازتر اندر ضمیر پایه نماند
خرد چو مورچه در تشت حیرتست ازآنک
مدبران را تدبیر تشت و خایه نماند
از آفتاب حوادث چنان بسوخت جهان
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۱ - مطایبه
آن بزرگانی که در خاک خراسان خفتهاند
این در معنی که خواهم گفت ایشان سفتهاند
عاقلان با تجارب عالمان ذوفنون
دوستی با غزنوی چون آب و روغن گفتهاند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۲
ایمنی را و تندرستی را
آدمی شکر کرد نتواند
در جهان این دو نعمت است بزرگ
داند آن کس که نیک و بد داند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۳ - در التماس برات انعام گوید که خبر آن بدو رسید و برات نرسیده بود
ای خداوندی که بر درگاه جاهت بندهوار
چرخ و انجم سالها اجری و راتب خوردهاند
بنده را فخرالزمان اسحق و چندین کس جز او
تازه از انعام تو چیزی حکایت کردهاند
گر درستست این سخن معلوم کن تا آن برات
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۴ - در عارضهٔ خاتون عصمةالدین رضیةالملوک
گر خداوند عصمةالدین را
عارضه رنجه داشت روزی چند
آن بدان از بد ستارهٔ نحس
یا جفای سپهر بد پیوند
دولتی داشت بس به غایت تیز
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۵ - در هجای بخیلی گفته
ممسکی جست مر مرا در بلخ
که همه شهر اندر آن بندند
تا ببینند خواجه کجاست
کس ندیدست و جمله خرسندند
من ندیدم ولیک تا نه چرا
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۶ - در تقصیر ملاقات یاران به یکدیگر گوید
کهتر و مهتر و وضیع و شریف
همه سرگشتهاند و رنجورند
دوستان گر به دوستان نرسند
اندرین روزگار معذورند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۷ - شراب خواهد
سرورا از می سخاوت تو
عالمی شاد و خرم و مستند
هرکه هستند در نشیمن خاک
همه بر بوی جود تو هستند
بنده با شاهدی و مطربکی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۸ - لغز
یکی و پنج و سی وز بیست نیمی
وگر قدرت بود فرسنگکی چند
چو زین بگذشت و ما و مطرب و می
گناه از بنده و عفو از خداوند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۹ - در مدیح
صاحبا دین و ملک بیتو مباد
کز جهان کار این و آن دارند
زانکه این دو ودیعتند که خلق
از خدای و خدایگان دارند
ملک و دین را زمان زمان تو باد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۰
دوستی در سمر کتابی داشت
یک دو صفحه به پیش من برخواند
که فلان شخص در فلان تاریخ
به یکی بیت بدرهای بفشاند
وان دگر پادشه به یک نکته
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۱ - شراب خواهد
پنج قالاشیم در بیغولهای
با حریفی کو رباب خوش زند
چرخ مردمخوار گویی خصم ماست
تا چو برخیزیم بر هر شش زند
بیشرابی آتش اندر ما زدست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۲
بیخ دو غماز برانداختند
اصل بشد فرع چه تن میزند
اسعد بندار به دوزخ رسید
مخلص غزال چه فن میزند
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۳ - در وصل سرای مجدالدین ابوالحسن
ای نمودار آفتاب بلند
گشته ایمن چو آسان ز گزند
صورت فتح و قبهٔ ظفری
اینچنین دلگشای دشمن بند
ساحتت آب قندهار ببرد
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۴
به خدایی که دست قدرت او
ناوک مجری قدر فکند
دست قهرش مگر ز وعد و وعید
جوز در مغز معصیت شکند
کز ملافات مردک جاهل
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۵ - در تهنیت منصب گوید
احکام دین چو از شرفالدین شرف گرفت
آنرا عنایت ازلی تقویت کند
آن کاملست او که نماند جهان جهل
گر علم را به کلک و نظر تربیت کند
از رای اوست تابش خورشید عاریت
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۱۶ - در مدح
ای کریمی که رای همت تو
عدم سایلان وجود کند
شرم دارد زمانه با چو تویی
که ز حاتم حدیث جود کند
حاتم از خاک گربرآرد سر
[...]