خداوندا تو میدانی که بنده
نیارد هیچ زحمت تا تواند
ولیکن چون به چیزی حاجت افتد
ز گیتی مرجع دیگر نداند
نیابد همتش از نفس رخصت
که از کس جز شما چیزی ستاند
نه آن دامن کشیدست از تکبر
که گردون گرد منت برفشاند
کم از بیتی بود وا و با
که گر امروز بر افلاک خواند
بحمدا به اقبال خداوند
که بختش هرچه باید میچشاند
فذلک چون تو کردی عزم جنبش
قرار کارها چونین نماند
اگرچه راتب معهود بنده
اجل معتمد هر مه رساند
تو آنی کز جفا و جور گردون
به یک صولت دلت بازش رهاند
بمان در نعمت و شادی همه عمر
که آن نعمت بدین نعمت بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به ترتیب آنچه به بد باز پس ماند
طبیعت اعتدال از پیش میراند
یکی را داد بخشش تا رساند
یکی را کرد ممسک تا ستاند
نبی چون هر دو را سمع و بصر خواند
کسی کین دو ندارد کور و کر ماند
حکیمی این حکایت بر زبان راند
دریغ آمد مرا مهمل فرو ماند
چو تاب مهر بر روح الله افشاند
ز مهر و دوستی جان خودش خواند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.