انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۷ - اظهار اشتیاق کند
به خدایی که در پرستش خویش
آسمان را رکوع فرمودست
دست حکمش به کیلهٔ خورشید
خرمن روزگار پیمودست
که ز چشمم به عشق خدمت تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۸ - حساد او را به تهمتی منسوب کردند قسمیات در نفی تهمت و ذم شاعری و استغفار گوید
بدان خدای که در جست و جوی قدرت او
مسافران فلک را قدم بفرسودست
به دست احمد مرسل به کافران قریش
هزار معجزهٔ رنگ رنگ بنمودست
ز ناودان قضا آب حکم بگشادست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹
عاقلا از سر جهان برخیز
که نه معشوقهٔ وفادارست
گیر کامروز بر سر گنجی
پا نه فردات بر دم مارست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - مطایبه در موفق سبعی
از آن سپس که به تعریض یک دوبارم رفت
که مردمی کن و بخشیده بیجگر بفرست
صفی موفق سبعی چو بارها میگفت
که گرت هیزم هر روزه نیست خر بفرست
شبی به آخر مستی به طیبتش گفتم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۱
به خدایی که در دوازده میل
هفت پیکش همیشه در سفرست
تختهٔ کارگاه صنعت اوست
کو سواد مه و بیاض خورست
چمن بوستان نعت ترا
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۲
گشتهام بینظیر تا که ترا
به عنایت به سوی من نظرست
که مرا در وفای خدمت تو
نه به شب خواب و نه بهروز خورست
خاک سم ستور تو بر من
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان اعظم سنجر
دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد
خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی
سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۴ - در مدح اقضیالقضاة قاضی حمیدالدین
قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب
آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام
دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست
آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۵ - مطایبه
حاجبت رگ ز دست دانستم
از چه معنی از آنکه محرورست
رگ زند هرکه او بود محرور
عذر عذرت مخواه معذورست
خیری خانه گر خراب شدست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۶
تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت
که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند
گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۷ - در شکایت و طلب احسان از مخدوم
ای خداوندی کز غایت احسان و سخا
ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست
جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شدهاند
مگرش طبع سقنقور و دم کافورست
بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۸ - در هجا
شمس را چیزکی است بر گردن
واندرور چیزها نه یک چیزست
هیچ دانی درو چه شاید بود
باش در زیر ریش او تیزست
آنچه بر گردن است ترکاج است
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - در مرثیه
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۰ - در نصیحت
اعتقادی درست دار چنانک
اعتمادت بدان نباشد سست
بنده را بیشک از عذاب خدای
نرهاند جز اعتقاد درست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۱ - لغزیست که در طلب خربزه گفته
ای کریمی که در زمین امید
هرچه رست از سحاب جود تو رست
لغزی گفتهام که تشبیهش
هست زاحوال بدسگال تو چست
آنچه از پارسی و تازی او
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۲ - شراب خواهد
ای بزرگی که جود بحر محیط
در کف چون سحاب تو بستست
مشکل و حل آسمان و زمین
در سؤال و جواب تو بستست
خبرت هست کز جماعی چند
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۳
با خرد گفتم که دستور جهان
دست میزد گفت چه دستور و دست
دست نتوان خواندن او را زینهار
پنج کان بر پنج دریا میزدست
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۴
تو کس خواجهای و هرکه چو تو
کس دیگر کسست همچو خسست
من کس کس نیم به نفس خودم
لاجرم هرکه چون منست کسست
نسبت ما دو تن به عیب و هنر
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۵ - در حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
بوالحسن ای کسی که در احسان
وعده از رغبت تو مایوسست
دل و دستت که شاد باد و قوی
بحر معقول کان محسوسست
نکبتت عام نکبتی است کزو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷۶ - لطیفه
ای سروری که کوکبهٔ کبریات را
کمتر جنیبت ابلق ایام سرکشست
رای تو در نظام ممالک براستی
تیری که جیب گنبد گردونش ترکشست
اکنون که از گشاد فلک بر مسام ابر
[...]