گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢۴

 

آصف ثانی علاء دولت و دین

چون سلیمان جهان بکام تو باد

تا بود عمر جاودانت چو خضر

چشمه آبحیات جام تو باد

زهره ازهر کنیز مجلس تست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢۵

 

ای دل غم جهان مخور این نیز بگذرد

دنیا چو هست بر گذر این نیز بگذرد

گر بد کند زمانه تو نیکو خصال باش

بگذشت ازین بسی بسر این نیز بگذرد

ور دور روزگار نه بر وفق رای تست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢۶

 

ایدل آسوده همی باش که باکی نبود

گر بروی تو حسودی بحسد می نگرد

صبر کن بر حسد و حاسد و دلشاد بزی

کان بد اندیش خود از رنج حسد جان نبرد

غم مخور کز حسد آتشکده ئی شد دل او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٧

 

ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی

کز جلالت با سپهر هفتمین پهلو زند

پیش بلقیس سلیمان مرتبت کز خلق او

هر نسیمی طعنه ئی بر نافه اهو زند

عرضه دار اول زمین بوس رهی زانو زده

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٨

 

ایخرد مند اگر شراب خوری

با تو گویم که چونش باید خورد

تا بخواهد طبیعت می خور

چون نخواهد دگر نشاید خورد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٩

 

اقبال را بقا نبود دل بر او مبند

عمری که در غرور گذاری هبا بود

ور نیست باورت ز من اینک تو خود ببین

اقبال را چو قلب کنی لابقا بود

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٠

 

ایدل چو ممکنست که روزی بشب بری

کایام جز بکام تو یک گام نسپرد

نومید بس مباش بشادی گذار عمر

شاید که عمر تو هم از آنگونه بگذرد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣١

 

ای وزیری که بر رای جهان آرایت

هیچ رازی پس این پرده پیروزه نماند

با چنان رای و رویت عجب ار بیخبری

زانکه در مزو دمن توشه یکروزه نماند

وانگهی طعنه زنندم که فلان میخواراست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٢

 

ایدل چه میکنم وطنی را که اندرو

هر دم هزار غصه ز هر سو بمن رسد

در تیه آرزو دهن آز بسته ام

نگشایم ار بمن همه سلوی و من رسد

دنیا کرای آن نکند کز برای آن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٣

 

ایدل آگه نیستی کز پیکرت باد فنا

ناگه انگیزد غباری چون ز میدان گرد گرد

ز ابر خذلان ز مهریر قهر چون ریزان شود

هر که دار برد طاعت جان ز دست برد برد

وانکه دارد اقتدار خیر و فرصت فوت کرد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣۴

 

اول نظرم کامد بر دنبه لرزانش

گفتم که ازو هرگز یک موی کجا روید

چون پشم دمید از وی گفتم که چه شد گفتا

هر جا که رود آبی ناچار گیا روید

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣۵

 

اگر باید ایدل که تا آبروی

میان بزرگانت باقی بود

مجو نان اگر حاتمت نان دهد

مخور آب اگر خضر ساقی بود

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣۶

 

بدان گروه بخندد خرد که بر بدنی

که روح دامن ازو درکشید میگریند

همه مسافر و آنگه ز جهل خویش مقیم

بر آنکه پیش بمنزل رسید میگریند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٧

 

بمیدان اظهار مردانگی

بنزد خردمند مرد آن بود

که نارد بیاد آنچه ناید بکار

خود از حسن اسلام مرد آن بود

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٨

 

بزیارت بر اصحاب مناصب کم رو

گر نخواهی که ز اعزاز تو چیزی کاهند

همچو باران که نخواهند که بسیار شود

ور نیاید ز خدایش بتضرع خواهند

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٣٩

 

بهترین مراتب آن باشد

کان بفضل و هنر بدست آید

رتبتی کان نباشد استحقاق

زودش اندر بنا شکست آید

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٠

 

ببزم آصف جمشید رتبت

گهی کابن یمین از پا نشیند

ندارد خویشتن را در مضیقی

ز نا اهلی اگر ادنا نشیند

فروتر پایه دارد مرد نادان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴١

 

بغربت ار چه سپهرم بدان صفت دارد

که سوی حضرت شاهم همیشه راه بود

ز دل برون نکنم همچنان هوای وطن

درین حدیث کسی را چه اشتباه بود

که شیر بیشه خود دوست تر از آن دارد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٢

 

با خرد گفتم ای مدبر کار

که بدانش چو تو نشان ندهند

چیست حکمت که از خزانه غیب

برگ کاهی به راستان ندهند

بخسیسان دهند نعمت و ناز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴٣

 

باغبانی بنفشه می انبود

گفتم ای گوژ پشت جامه کبود

این چه رسمیست در جهان که توراست

پیر نا گشته بر شکستی زود

گفت پیران شکسته دهرند

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۱۵۷
۱۵۸
۱۵۹
۱۶۰
۱۶۱
۴۰۰