گنجور

 
ابن یمین

ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی

کز جلالت با سپهر هفتمین پهلو زند

پیش بلقیس سلیمان مرتبت کز خلق او

هر نسیمی طعنه ئی بر نافه اهو زند

عرضه دار اول زمین بوس رهی زانو زده

چون رهی را نیست راه آنکه خود زانو زند

پس بگو ای آنکه عدلت هست تا حدیکه نیست

شاهباز تند را یارا که بر تیهو زند

چون روا داری که چوپان تو اندر ملک من

ترکتازی آرد و صد چوب بر هندو زند

خوش نگردد خاطر ابن یمین از عدل تو

تا نگوئی چوب یا ساقش پس از یرغوزند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode