عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۶ - نامه فرستادن لهراسپ به نزدیک گشتاسپ گوید
یکی نامه در شهر شیراز شاه
نوشت و روان کرد مردی به راه
به نزدیک گشتاسپ آن شیرگیر
که بودی سرافراز تاج و سریر
که آرد سپه سوی لهراسپ شاه
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۷ - درخیانت بسرم و گشوده شدن شهر بلخ گوید
شنیدم ز گوینده داستان
که در عهد لهراسپ شاه جهان
که آمد یکی مرد با دستگاه
به بلخ اندرون بود در پیش شاه
ستم کاره را نام بسرم بدی
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۸ - گریختن لهراسپ از بلخ و گرفتار آمدن گودرز گوید
چنین تا ز که خور برآمد بلند
ستمکاره ترکان به غارت بدند
زن ومرد یکسر برافراز بام
اجل تیغ کین برکشید از نیام
دلیران بلخی گشادند چنگ
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۹ - رزم زن لهراسپ با ترکان گوید
چه بانو چنان دید شد سوی کوه
رسیدند تا پای کوه آن گروه
چه بانو چنان دید برداشت تیر
به ترکان زبر تیر بارید زیر
بهر تیر کافکند افتاد مرد
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۰ - رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید
جهان گشت روشن چو از آفتاب
یکی کوه دید آن شه کامیاب
چو آمد بدان دامن کوهسار
پر از گرد و خوی رخ ز بس گرد راه
تن نامدارش دو جا خسته بود
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۱ - رسیدن فرامرز از هندوستان و جنگ او با ترکان گوید
ز بس تیر بر جوشن شاه شیر
همی تیر برتیر شد جایگیر
چه شد راست بر چرخ گردنده هور
نماند آن زمان بر تن شاه زور
تن خویش بر مرگ بنهاد شاه
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۲ - کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید
فرامرز چون دید بر گرد بور
به نزدیک طهماسپ آمد ز دور
به طهماسپ گفت ای ستمکاره مرد
سرت برد خواهم ازین در بگرد
چه نامی بدانم یکی نام تو
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۳ - در خواب دیدن زال کیخسرو را گوید
شب تیره چون خفت بر تخت زال
چنان دید در خواب آن بیهمال
که بر تخت زر شاه کیخسرو است
جهان را سپهدار شاه نواست
بشد زال تا پایه تخت شاه
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۴ - فرستادن ارجاسپ ارهنگ دیو را بجنگ لهراسپ و آمدن ارجاسپ به سیستان و آگاه شدن لهراسپ گوید
بفرمود ارجاسپ ارهنگ را
که بر باره کین بکش تنگ را
بری بر سپاهی از ایدر زمان
که من رفت خواهم سوی سیستان
دو دست جهان جوی فیروز طوس
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۵ - فرستادن ارجاسپ ارهنگ را بری گوید
وزین روی ارهنگ ره کرد طی
چنین تا بیامد ز جرجان به ری
دلیران ایران ز خرد و بزرگ
همه تیز دندان به کین همچو گرگ
به ری در، همه جمع بودند شاد
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۶ - رزم گشتاسپ با ارهنگ دیو گوید
که از راه شیراز گشتاسپ زود
سوی اصفهان راند چون زنده رود
ابا نامور گرد گرگین شیر
بشد در صفاهان یکی دار و گیر
شد از گرد دشت صفاهان سیاه
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۷ - جنگ مادر گشتاسپ با گشتاسپ گوید
چه گشتاسپ آن دید برگاشت اسپ
بدو اندر آمد چه آذرگشسپ
بزد گُرزه بر سر اسپ اوی
به خاک اندر آمد سر ماهروی
برآمد به تندی و برداشت تیغ
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۸ - صف آرائی کردن لهراسپ در برابر ارجاسپ گوید
ابا مادر و مرد فرزانه شاد
بره بر همی رفت مانند دود
سحر گه که برزد خور از کوه شید
شب تیره شد یا به دامن کشید
یکی گرد بر پیش ره بر بخواست
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۰۹ - داستان خلاص شدن شهریار از بند فرانک گوید
کنون ای سراینده داستان
ز گفتار دهقان روشن روان
مر این رزمگه ایدر اکنون بدار
سخن گستر از نامور شهریار
که کردش فرانک به بند اندرون
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۰ - مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید
فرانک شد آگه ز جوهر فروش
بفرمود در دم به شیران زوش
که دروازه ها را بگیرند تنگ
دلیران همه تیغ روئین به چنگ
مر آن خواجه را پیش من آورید
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۱ - رفتن فرانک به مهمانی دلارام گوید
دلارام روزی بر شاه شد
چنین تا به نزدیکی گاه شد
ببوسید مر پایه تخت شاه
بشه گفت کای از تو روشن کلاه
سزد گر کنی شاد جان مرا
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۲ - رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید
چه از کوه بنمود رخسار مهر
فرانک چنین گفت کای خوب چهر
یک امروز دارم هوای شکار
تو نیز ای نکو رخ کنون شو سوار
که از سبزه دشتست زنگار پوش
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۳ - دادن شهریار فرانک را به ارژنگ شاه گوید
یکی سخت پیمان کنون یاد دار
به یزدان کازو یافت گیتی قرار
که با شاه ناری دگر کینه پیش
مجویی دگر کینه از کم و بیش
فرانک بدو گفت فرمان تراست
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۴ - رسیدن نامه زال زر به شهریار و خشم کردن شهریار گوید
جهان دیده دهقان چنین کرد یاد
که آن نامه زال پاکیزه زاد
که زی فرامرز کردش روان
شب تیره بر سوی هندوستان
به راهی که آمد از آن شهریار
[...]
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱۱۵ - داستان جنگ لهراسپ با ارجاسپ گوید
دلارام را ماند اندر سراند
بر دخت ارژنگ شاه بلند
وز آن پس بابرو در انداخت چین
سپه سوی چین برد گرد گزین
ابا کوس و پیلان و سنج و درای
[...]