صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۶ - الفطور
بطور آمد اگر دانی مواقع
تمیز خلق از حق بالتوابع
توابع هم باحوال است و اشکال
مر او را گر تمیزت هست زینحال
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۷ - الفهوانیه
بفهوانیت از کشف مثالث
خطاب حق رسد در حسن حالت
رسد یعنی چه شدکشف مثالی
به نیکوئی خطاب ذوالجلالی
خطاب خوش دلیل اتصالست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۸ - باب القاف القابلیه الاولی
دگر بشنو ز اول قابلیت
که آن اصل اصول آمد برتبت
بود در اصطلاح اول تعین
تعینها ازو یابد تمکن
ز بحر اوست او اولین موج
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۳۹ - قابلیه الظهور
دگر هم قابلیت در ظهور است
که آن اول محبت در حضور است
بحسن خویش آن حب جمیل است
وزان «احببت ان اعرف» دلیل است
بحسن خویش مایل بود و خود بود
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۰ - قاب قوسین
شنو از قاب قوسین این اشارت
شد آن از قرب اسمائی عبارت
تقابل بین اسماء باعتبار است
که در امر الهی بر قرار است
مسما گشت بر دور وجود او
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۱ - القیام لله
قیامالله اندر نزد آگاه
که سیار است و داند منزل و راه
خود آن بیداریست از نوم غفلت
نهضو آن دیگر از اغمای فترت
بنزد اخذ در سیرالی الله
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۲ - القیام بالله
قیام بالله آمد استقامت
بقا بعد از فنا را در اقامت
عبورش بر منازل باز و برراه
عنالله سیر او بالله فیالله
بحق در حق ز حق سیرش مدام است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۳ - القبض
شوداز قبض وقت مر دره تنگ
ز وحشت پای رفتارش شود لنگ
بود آن وحشتش از صد و هجران
خلاف بسط کز انس است و احسان
بود اغلب که بعد از بسط آید
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۴ - القدم
قدم باشد از حق آنحکم سابق
که بر عبد از ازل بدخاص و لایق
شود ز او تام استعداد و کامل
بآخر موهبت بر عبد قابل
رسیده است اینحدیث از فخر عالم
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۵ - قدمالصدق
قدم کان با اضافه صدق خاست
بنیکی حکم سابق بر خواص است
بخوبان حکمش از سابق جمیل است
با خیارش مواهب بس جزیل است
بنیکی کرد حق حکم متین را
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۶ - القرب
دگر قرب از فنا باشد عبارت
بعهد ماسبق دارد اشارت
همان عهدی که بین عبد و حق بود
بر آن چیزی که اندر ماسبق بود
«الست ربکم» حق در ازل گفت
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۷ - القشر
دگر قشرت بظاهر رهنمون است
که علم باطن اندر وی مصونست
شود محفوظ باطنها بظاهر
چو در صندقها لعل و جواهر
رسد تا میوه از قشریم ناچار
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۸ - القطب
بود قطب آن محل نظره الله
که عالم را بود در هر زمان شاه
خود او بر قلب اسرافیل باشد
مراتب را از او تکمیل باشد
شنو باز از مقام قطب الاقطاب
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۴۹ - القلب
دگر از قلب بشنو شرح و معنی
که بر فیض حیاتت اوست مبنی
مجرد جوهری نورانی و زین
بجمع روح و نفس او حد مابین
تحقق یافت انسانیت از وی
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۰ - القوامع
قوامع ترک میل و آروزهاست
که طبع و نفس سرکش را تقاضاست
شود مرعبد فارغ از هواها
هم ازوی قمع میل و مدعاها
خوداین ز امداد اسماء الهی است
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۱ - بابالکاف الکتاب المبین
کتاب بس مبینت لوح محفوظ
بود کاشیاء در آن ضبط است و ملحوظ
نباشد خارج از وی خود وجودی
ز رطب و یابس و نابود و بودی
بود آن رطب و یابس اندر امثال
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۲ - الکل
بود کل اسم حق بر اعتباری
که هست آن واحدیت باقراری
ز حیث اعتبار واحدیت
که جمع است اندر او اسمای حضرت
از آن گویند کو واحد بذاتست
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۳ - الکلمه
کلمه هست بر چشم مشاهد
کنایت در یقین از کل واحد
ز ماهیات و اعیان و حقیاق
ز موجودات خارج هم بلایق
دگر فیالجمله از هر ذی تعین
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۴ - کلمه الحضره
کلمه حضرت این خود بیخلاف است
که از قولش دو حرف نون و کافست
کلمه حضرت از بحر ارادت
همانا جنبشی باشد بعادت
کلمه حضرت اینحرف از حق آمد
[...]
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۵ - الکنزالمخفی
بود آن کنز مخفی ذات حضرت
که شد تعبیر از غیب هویت
بواطن را خود او بطن الاخیر است
هم او از بطن ذات خود خبیر است
از آنرو ذات خود را خوانده کنزی
[...]