رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۶
اگرچه در وفا بی شبهی و دیس
نمیدانی تو قدر من ازندیس
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۷
بود زودا، که آیی نیک خاموش
چو مرغابی زنی در آب پاغوش
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۸
الهی، از خودم بستان و گم کن
به نور پاک بر من اشتلم کن
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۹
سر سرو قدش شد باژگونه
دو تا شد پشت او همچون درونه
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۰
تو ازفرغول باید دور باشی
شوی دنبال کار و جان خراشی
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۱
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۱۲
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهر گونه درو تمثالها ساخت
ز عود و چندن او را آستانه
درش سیمین و زرین پالکانه
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۱
ای بلبل خوش آوا، آوا ده
ای ساقی ، آن قدح باما ده
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۲
جوانی گسست و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۳
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۴
جامه پر صورت دهر، ای جوان
چرک شد و شد به کف گازران
رنگ همه خام و چنان پیچ و تاب
منتظرم تا چه برآید ز آب؟
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۵
لقمهای از زهر زده در دهن
مرگ فشردش همه در زیر غن
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۶
بگرفت به چنگ چنگ و بنشست
بنواخت به شست چنگ را شست
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۷
فرخار بزرگ و نیک جاییست
کان موضع آن بت نواییست
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از دیگر مثنویها » پاره ۸
نه کفشگری که دوختستی
نه گندم و جو فروختستی
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بر نگذرد
خداوندِ نام و خداوندِ جای
خداوندِ روزیدِهِ رهنمای
خداوند کیوان و گَردانسپهر
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندر خورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده ز او بر خورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۳ - گفتار اندر آفرینش عالم
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهٔ گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سرِ مایهٔ گوهران این چهار
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۴ - گفتار اندر آفرینش مردم
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کار بند
پذیرندهٔ هوش و رای و خرد
[...]
فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۵ - گفتار اندر آفرینش آفتاب
ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
نه از آب و گرد و نه از باد و دود
به چندین فروغ و به چندین چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
روان اندر او گوهر دلفروز
[...]