گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۸ - مدیح ابوالفرج نصر بن رستم

 

از قد تو سرو بوستان سازم

وز خد تو ماه آسمان سازم

از نرگس چشم باغت آرایم

وز زلف تو تار ضیمران سازم

نه نه رویت به بوستان ماند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۹ - هم در ستایش او

 

آمد صفر امروز چو دی رفت محرم

این شادیت آورد گر آن بود همه غم

تا بر عقب ماه محرم صفر آید

شادیت فزون باد و همه ساله غمت کم

ای بار خدایی که تو را یار نباشد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۰ - مکاتبه با دوستان و مدح سیف الدوله محمود

 

سپاس ازو که مر او را بدو همی دانیم

وزانچه هست نگردیم و دل نگرانیم

چنانکه دانیم او را به عقل کی باشد

چنانکه باشد او را به وهم کی دانیم

چگونه انکار آریم هستی او را

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۱ - در مدح سلطان محمود

 

شب دراز و ره دور و غربت و احزان

چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار

دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۲ - مدح علاء الدوله سلطان مسعود

 

دولت جوان و ملک جوان و ملک جوان

ملک جهان گرفتن و دادن نکو توان

ای ترک باد جنگ برون کنی یکی ز سر

برخیز و باده در ده بر فتح جنگوان

بنمود خسروان جهان را نموده نی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - ستایش سلطان ابراهیم

 

همه زمین و زمان خرمست و آبادان

به پادشاه زمین و به شهریار زمان

ابوالمظفر سلطان عالم ابراهیم

که روزگار نبیند به حق چو او سلطان

خدایگانی توقیع و ذکر او منشور

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۴ - چیستان و مدح آن سلطان

 

گوهری جان نمای و پاک چو جان

گوهری پر ز گوهر الوان

زده بر پشت او یکی خایسک

سوده بر روی او بسی سوهان

روشنش کرده هر دو روی آتش

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۵ - مدح سیف الدوله محمود بن ابراهیم

 

این نعمت و این رتبت و این خلعت سلطان

فرخنده کند ایزد بر خسرو ایران

محمود براهیم شهنشاه جهانگیر

آن داده یزدان و دل دیده شاهان

رادی که چو او ابر نبارد که مجلس

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۶ - مدیح سیف الدوله محمود

 

قدحی نوش کرد شاه زمین

شاه محمود سیف دولت و دین

تا که نفس چو آب او شد پاک

شد متین شخص او چو کوه متین

نز پی علتی و رنجی خورد

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۷ - مدح ثقة الملک طاهر بن علی

 

ثقت الملک را خدای جهان

دولتش بهره داد بخت جوان

طاهربن علی که از رایش

شد جوان باز پیر بوده جهان

روزگار ار ز طبع او بودی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۸ - مدح سلطان ابراهیم

 

شب آخر شد از جهان شب من

که نگرددش روز پیرامن

بست صورت مرا چو در پوشید

شب تیره سیاه پیراهن

که بر اطراف چرخ زنگاری

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۹ - مدح ارسلان بن مسعود

 

نگاه کن به بزرگی و جاه این ایوان

که برگذشته به رفعت ز تارک کیوان

نشسته سلطان بر تخت با جمال و کمال

که دور بادا چشم کمال ازین سلطان

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۰ - مدح سیف الدوله محمود

 

چرا نگرید چشم و چرا ننالد تن

کزین برفت نشاط و از آن برفت وسن

چنان بگریم کم دشمنان ببخشایند

چو یادم آید از دوستان و اهل وطن

سحر شوم ز غم و پیرهن همی بدرم

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۱ - وصف بهار و مدح آن شهریار

 

مقدمه چو درآمد ز لشگر نیسان

به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان

به باغ رایت عالیش سرو آزادست

به کوه مطرد رنگینش لاله نعمان

کنار باغ ز نورسته شاخ پر تیرست

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۲ - هم در ستایش او

 

بگذشت ز پیش من نگار من

با موی سمور و باخز ادکن

تابنده ز موی روی چون ماهش

چونانکه مه از میانه خرمن

چون سرو و به سرو بر مه و زهره

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۳ - هم در مدح او و تفاخر به فضائل خویش

 

دوش تا صبحدم همه شب من

عرضه می کرده ام سپاه سخن

بیشتر زان سپاه را دیدم

از لباس هنر برهنه بدن

امرای سخن بسی بودند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۴ - مدیح دیگر از آن پادشاه

 

با دل پر آتش و دو دیده پر خون

رفتم از لاوهور خرم بیرون

تافته از دشمنان و شیفته از دوست

سوخته از روزگار و خسته ز گردون

گردان ز عشقت ای به حسن چو لیلی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۵ - مدیح محمد بهروز

 

خدای عز و جل در ازل نهاد چنان

که جمله از دو محمد بود صلاح جهان

ز یک محمد گردد زمانه آسوده

ز یک محمد باشد شریعت آبادان

محمد قرشی و محمد بهروز

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۶ - ستایش ابونصر منصور

 

چون نهان گشت چشمه روشن

خاک را تیره گشت پیرامن

شب پر از در و گوهر و لؤلؤ

از گریبان چرخ تا دامن

از نهیب شب دراز و سیاه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۷ - مدح محمد وزیر و شرح گرفتاری خویش

 

بیار آن مه دیده و مهر جان

که بنده‌ست و چاکر ورا این و آن

از آن ماه‌پروردهٔ مهر‌بخت

که از ماه تن دارد از مهر جان

چو بر کف گرفتیش گویی مگر

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۷۲
۷۳
۷۴
۷۵
۷۶
۳۷۶