قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۵ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب اللّه ثراه گوید
در شهر ری امسال به هرسو که نهم گام
هر کس صنمی دارد گلچهر و گلاندام
هر شامکشد تنگ در آغوشش تا صبح
هر صبح زند چنگ بهگیسویش تا شام
من یار ندارم چکنم جز که خورم غم
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۶ - در ستایش پادشاه رضوان جایگاه محمد شاه غازی طاب ثراه گوید
شب دوشین دو پاسی رفته از شام
درآمد از درم ترکی دلارام
پریشان بر مهش موییکه از او
نموده تیرگی مشک ختن وام
تو گفتی گشت طالع آفتابی
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۷ - در ستایش نواب ملک آرا حاکم مازندران گوید
گشت دی آباد چون بغداد ویرانم ز شام
دیدهامشد نیل مصر از هجر آن رومی غلام
بر سگ نفس آری ار جوعالبقر غالب شود
گر همه شیر از سرش بیرون رود عشق کنام
بلبل شیراز در بستان زد این دستان که عشق
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۸ - در ستایش پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه غازی خلدالله سلطانهگوید
من ازین پس میخورم می گر حلالست ار حرام
نه ز منع مفتیان ترسم نه از غوغای عام
هی مزم از لعل خوبان تا همی خواهی شکر
هی خورم از چشم ترکان تا همی بینی مدام
گه نمایم رویشان را تا که گردد شام صبح
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۹ - در ستایش مرحوم میرزا تقی خان رحمهالله گوید
هرآنچه هست مه و سال و هفته و ایام
خجسته بادا چون عید بر امیر نظام
مهین اتابک اعظم خدایگان صدور
قوام ملت بدر زمانه صدر انام
زهی رسیده به جایی که با جلالت تو
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۰ - در ستایش شاهزاده فریدون میرزا
ایا غلام من امروز سخت پژمانم
چو گیسوان تو سر تا قدم پریشانم
چنان ز خشم برآشفتهام که پنداری
ز پای تا سر یک بیشه شیر غژمانم
مگو که چونی و چت شد چه روی داد دگر
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۱ - مطلع ثانی
منم که ازکف زربخش آفت کانم
جهان عزّ و علا را چهار ارکانم
به وقعه پیلم وکوبنده گرز خرطومم
به کینه شیرم و درنده تیغ دندانم
زمانه چنبری از تاب خورده فتراکم
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۲ - در ستایش رستم خان فرماید
من آن نشاط کز این بزم دلستان بینم
نه از بهار و نه از سیر بوستان بینم
نه از تفرج غلمان نه از نظارهٔ حور
نه از بهشت نه از عمر جاودان بینم
کسان بهشت برین را در آن جهان بینند
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۳ - در ستایش عبدالله خان صدر فرماید
خیز ای غلام تا زین بر بادپا زنیم
اورنگ جم بهکوههٔ باد صبا زنیم
همنفس را ز محبس محنت برون کشیم
هم بخت را به دعوت شادی صلا زنیم
بهر پذیره روی به دشت آوریم و دست
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۴ - در مدحت جغتای خان بن ارغون میرزا میفرماید
آمد برم سحرگه آن ترک سیمتن
با طرهیی سیاهتر از روزگار من
مویش فراز رویش آزرم غالیه
رویش به زیر مویش بیغارهٔ سمن
مویی چگونه مویی یک راغ ضیمران
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵ - در مدح امیرالامراء العظام شاهرخ خان قاجار میفرماید
انجمن پر انجمست از مهر چهر ماه من
خیز ای خادم برون بر شمع را از انجمن
الله الله چیست انجم آفتاب آمد برون
شمع را بگذار تا بیهوده سوزد همچو من
مینسوزد شمع راکس زود برخیز ای ندیم
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۶ - در ستایش امیرالامراء العظام حسین خان نظامالدوله گوید
اندر جهان دو چیز از دل برد محن
یا سادهٔ جوان یا بادهٔ کهن
تا چند غم خوری می خور به جای غم
غم پیرزن خورد می مرد شیرزن
در دیدهٔ تعب میخ فنا بکوب
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۷ - در مدح فریدون میرزا
ای به مشکین موی تو مسکین دلمکرده وطن
چون غم آن موی مشکن در دل مسکین من
مه میان انجم از خجلت نگردد آشکار
آشکارتگر ببیند در میان انجمن
گر فرو ریزد اگر طلعت فروزی در بهار
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۸ - و له فیالمدیحه
بارکالله بارکالله زان بت پیمانشکن
شوخکشمر شمع خلخشاه چینماه ختن
بارکالله بارکالله زان حریف تندخو
فتنهٔ دل آفت دین شور جان آشوب تن
بارکالله بارکالله زان نگار نازنین
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۹ - در ستایش شاهزاده اباقاآن میرزا ابن شجاع السلطنه می فرماید
تیغ را دانی به استحقاق کبوَد تیغزن
داور کشور گشا فرماندهٔ لشکرشکن
گرز را دانی که باید برنهد بالای برز
بهمن لهراسبفر اسفندیار رویین تن
تیر را دانی که باید در کمان آرد کمین
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۰ - در منقبت هژبر سالب علی بن ابیطالب علیه السلام گوید
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رهاکن تا نخواهی پیرهن
آنچنان وارسته شو کز بعد مرگ
مردهات را عار آید از کفن
مر بدن را رخت عریانی بپوش
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۱ - در ستایش پادشاه جمجاه محمد شاه غازی طاب الله ثراه
دلی مباد گرفتار عشق چون دل من
که هر دمش به سماک از سمک رود شیون
هر آنکه هست بدو دوستی کند دل او
خلاف من که به من دشمنی کند دل من
دلست این نه معاذالله آفتیست بزرگ
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۲ - و له فی المدیحه
دوش مرا تافت نور عقل به روزن
گفتمش ای از تو جان تاری روشن
ایدک الله ای سروش سبکروح
کز توگرانجان من همارهٔ ریمن
وفقک الله ای کلیم گرانقدر
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۳ - در تهنیت خبر بهبودی محمدشاه غازی به فارس و شادمانی حسینخان نظامالدوله فرماید
زآستان خواجهٔ اعظم چراغ انجمن
پیکی آمد تیزگام و نیکام و خوش سخن
نامه یی از خواجه بر کف داشت کز عنوان او
بُد هویدا آیت الطاف حقّ ذوالمنن
زانکه اندر نامه بود این مژده کز تأیید حق
[...]
قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵۴ - در مدح کامران میرزای مرحوم ابن فتحعلی شاه مغفور طابالله ثراه گوید
ز یک غمزه ربوده دل ز من آن ماه سیمینتن
بود چشمان جادویش چو چشم آهوان پر فن
اگر وقتی صبا آن زلف مشکین را کند افشان
شود پُر دامنگیتی ز مشک و عنبر و لادن
بود روزم چو موی او ز هجرش تیره و درهم
[...]