صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵
گر باد مخالفی وزید از چپ و راست
کوه از سر جای خویش یک لحظه نخاست
من نیز تو را چو کوه سنگین خواهم
چون سنگ سبک همیشه اندر دم پاست
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
هر چند مرا شباب بگذشت ای دوست
صد شکر، که با شتاب بگذشت ای دوست
دانی که چگونه بی تو عمرم بگذشت؟
چون سیخ، که از کباب بگذشت ای دوست
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
گاهی ز وصال تو، دلم آرام است
گاهی ز غمت سینه پر از آلام است
دیشب ز لبت بوسه مرا قسمت بود
امروز نصیبم ز لبت دشنام است
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸
در دارِ جهان تا بُوَدَت جان به جسد
پیدا و نهان گریز از مردمِ بد
میترس از آن دم که شود عیب تو فاش
چون جوجه همیشه نیست در زیر سبد
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۹
آزاد دلا ز قید تن باید بود
آگاه ز حال خویشتن باید بود
شیرین شکر لب ار نئی در ره عشق
باری، به جهان چو کوهکن باید بود
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰
طفلی که هنوز باید او شیر خورد
غازی نبود، که زخم شمشیر خورد
هر کار ز دست اهل آن میآید
هر مرغ نمی تواند انجیر خورد
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱
بی علم کسی بود که نا اهل بود
دانستن علم و معرفت سهل بود
این نکته مبرهن است نزد همه کس
دانستن هر چیز به از جهل بود
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱
ای دل عبث مخور غم دنیا را
فکرت مکن نیامده فردا را
کنج قفس چو نیک بیندیشی
چون گلشن است مرغ شکیبا را
بشکاف خاک را و ببین آنگه
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲
کار مده نفس تبه کار را
در صف گل جا مده این خار را
کشته نکودار که موش هوی
خورده بسی خوشه و خروار را
چرخ و زمین بندهٔ تدبیر تست
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳
رهاییت باید، رها کن جهان را
نگه دار ز آلودگی پاکجان را
به سر برشو این گنبد آبگون را
به هم بشکن این طبل خالیمیان را
گذشتنگه است این سرای سپنجی
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴
یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی
بگفت ای بیخبر، مرگ از چه نامی زندگانی را
اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی
که گردونها و گیتیهاست ملک آن جهانی را
چراغ روشن جانرا مکن در حصن تن پنهان
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵
ای کنده سیل فتنه ز بنیادت
وی داده باد حادثه بر بادت
در دام روزگار چرا چونان
شد پایبند، خاطر آزادت
تنها نه خفتن است و تن آسانی
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶
ای دل، فلک سفله کجمدار است
صد بیم خزانش بهر بهار است
باغی که در آن آشیانه کردی
منزلگه صیاد جانشکار است
از بدسری روزگار بی باک
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷
آهوی روزگار نه آهوست، اژدر است
آب هوی و حرص نه آبست، آذر است
زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود
بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است
در مهد نفس، چند نهی طفل روح را
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸
ای عجب! این راه نه راه خداست
زانکه در آن اهرمنی رهنماست
قافله بس رفت از این راه، لیک
کس نشد آگاه که مقصد کجاست
راهروانی که درین معبرند
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹
گویند عارفان هنر و علم کیمیاست
وان مس که گشت همسر این کیمیا طلاست
فرخنده طائری که بدین بال و پر پرد
همدوش مرغ دولت و همعرصهٔ هماست
وقت گذشته را نتوانی خرید باز
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰
شالودهٔ کاخ جهان بر آبست
تا چشم بهم بر زنی خرابست
ایمن چه نشینی درین سفینه
کاین بحر همیشه در انقلابست
افسونگر چرخ کبود هر شب
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
آنکس که چو سیمرغ بی نشان است
از رهزن ایام در امان است
ایمن نشد از دزد جز سبکبار
بر دوش تو این بار بس گران است
اسبی که تو را می برد به یک عمر
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲
اگرچه در ره هستی هزار دشواریست
چو پر کاه پریدن ز جا سبکساریست
به پات رشته فکندست روزگار و هنوز
نه آگهی تو که این رشتهٔ گرفتاریست
بگرگ مردمی آموزی و نمیدانی
[...]
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳
عاقل از کار بزرگی طلبید
تکیه بر بیهده گفتار نداشت
آب نوشید چو نوشابه نیافت
دِرَم آورد چو دینار نداشت
بارِ تقدیر به آسانی برد
[...]