گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۴

 

کنون شیون باربد گوش دار

سر مهتران را به آغوش دار

چو آگاه شد بار بد زانک شاه

بپرداخت بیداد و بی‌کام گاه

ز جهرم بیامد سوی طیسفون

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۵

 

هر آنکس که بد کرد با شهریار

شب و روز ترسان بد از روزگار

چو شیروی ترسنده و خام بود

همان تخت پیش اندرش دام بود

بدانست اختر شمر هرک دید

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی شیرویه » بخش ۶

 

چو آوردم این روز خسرو ببن

ز شیروی و شیرین گشایم سخن

چو پنجاه و سه روز بگذشت زین

که شد کشته آن شاه با آفرین

به شیرین فرستاد شیروی کس

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۱

 

چو بنشست بر تخت شاه اردشیر

از ایران برفتند برنا و پیر

بسی نامداران گشته کهن

بدان تا چگونه سرآید سخن

زبان برگشاد اردشیر جوان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اردشیر شیروی » بخش ۲

 

پس آگاهی آمد به نزد گراز

که زو بود خسرو به گرم و گداز

فرستاد گوینده‌ای را ز روم

که در خاک شد تاج شیروی شوم

که جانش به دوزخ گرفتار باد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرایین » پادشاهی فرایین

 

فرایین چو تاج کیان برنهاد

همی‌گفت چیزی که آمدش یاد

همی‌گفت شاهی کنم یک زمان

نشینم برین تخت بر شادمان

به از بندگی توختن شست سال

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی پوران دخت » پادشاهی پوران دخت

 

یکی دختری بود پوران بنام

چو زن شاه شد کارها گشت خام

بران تخت شاهیش بنشاندند

بزرگان برو گوهر افشاندند

چنین گفت پس دخت پوران که من

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی آزرم دخت » پادشاهی آزرم دخت

 

یکی دخت دیگر بد آزرم نام

ز تاج بزرگان رسیده به کام

بیامد به تخت کیان برنشست

گرفت این جهان جهان را به دست

نخستین چنین گفت کای بخردان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی فرخ زاد » پادشاهی فرخ زاد

 

ز جهرم فرخ زاد راخواندند

بران تخت شاهیش بنشاندند

چو برتخت بنشست و کرد آفرین

ز نیکی دهش بر جهان آفرین

منم گفت فرزند شاهنشهان

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱

 

چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد

به ماه سفندار مذ روز ارد

چه گفت آن سخنگوی مرد دلیر

چو از گردش روز برگشت سیر

که باری نزادی مرا مادرم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲

 

عمر سعد وقاس را با سپاه

فرستاد تا جنگ جوید ز شاه

چو آگاه شد زان سخن یزدگرد

ز هر سو سپاه اندر آورد گرد

بفرمود تا پور هرمزد، راه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۳

 

فرستادهٔ نیز چون برق و رعد

فرستاد تازان به نزدیک سعد

یکی نامه‌ای بر حریر سپید

نویسنده بنوشت تابان چو شید

به عنوان بر از پور هرمزد شاه

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۴

 

چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد

پذیره شدش با سپاهی چو گرد

فرود آوریدندش اندر زمان

بپرسید سعد از تن پهلوان

هم از شاه و دستور و ز لشکرش

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۵

 

بفرمود تابرکشیدند نای

سپاه اندر آمد چو دریا ز جای

برآمد یکی ابر و برشد خروش

همی کر شد مردم تیزگوش

سنانهای الماس در تیره گرد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۶

 

فرخ‌زاد هرمزد با آب چشم

به اروندرود اندر آمد بخشم

به کرخ اندر آمد یکی حمله برد

که از نیزه‌داران نماند ایچ گُرد

هم آنگه ز بغداد بیرون شدند

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۷

 

دبیر جهاندیده را پیش خواند

دل آگنده بودش همه برفشاند

جهاندار چون کرد آهنگ مرو

به ماهوی سوری کنارنگ مرو

یکی نامه بنوشت با درد و خشم

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۸

 

یکی نامه بنوشت دیگر بطوس

پر از خون دل و روی چون سندروس

نخست آفرین کرد بر دادگر

کزو دید نیرو و بخت و هنر

خداوند پیروزی و فرهی

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۹

 

وزان جایگه برکشیدند کوس

ز بُست و نشاپور شد تا به طوس

خبر یافت ماهوی سوری ز شاه

که تا مرز طوس اندر آمد سپاه

پذیره شدش با سپاه گران

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۰

 

یکی پهلوان بود گسترده‌کام

نژادش ز طرخان و بیژن بنام

نشستش به شهر سمرقند بود

بران مرز چندیش پیوند بود

چو ماهوی بدبخت خودکامه شد

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۱

 

چو ماهوی دل را برآورد گِرد

بدانست کو نیست جز یزدگرد

بدو گفت بشتاب زین انجمن

هم اکنون جدا کن سرش را ز تن

وگرنه هم اکنون ببرم سرت

[...]

فردوسی
 
 
۱
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
۶۱
۶۴۹۷