مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۳
بیدف بر ما میا که ما در سوریم
برخیز و دهل بزن که ما منصوریم
مستیم نه مست بادهٔ انگوریم
از هرچه خیال کردهای ما دوریم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۴
بیرون ز دو کون من مرادی دارم
بیشادیها روان شادی دارم
بگشای بخنده آن لبان خود را
زیرا ز گشاد آن گشادی دارم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۵
بیکار شدم ای غم عشقت کارم
در بیکاری تخم وفا میکارم
من صورت وصل میتراشم شب و روز
با خاطر چون تیشه مگر نجارم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۶
بیگانه مگیرید مرا زین کویم
در کوی شما خانهٔ خود میجویم
دشمن نیم ارچند که دشمن رویم
اصلم ترکست اگرچه هندی گویم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۷
بیگاه شد وز بیگهی من شادم
امشب قنق است یار فرخزادم
روز و شب دیگر است در عشق مرا
من زین شب و زین روز برون افتادم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۸
تا آتش و آب عشق بشناختهام
در آتش دل چو آب بگداختهام
مانند رباب دل بپرداختهام
تا زخمهٔ زخم عشق خوش ساختهام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸۹
تا ترک دل خویش نگیری ندهم
وانچت گفتم تا نپذیری ندهم
حیلت بگذار و خویشتن مرده مساز
جان و سر تو که تا نمیری ندهم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۰
تا جان دارم بندهٔ مرجان توام
دل جمع از آن زلف پریشان توام
ای نای بنال مست افغان توام
وی چنگ خمش مشو که مهمان توام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۱
تا چند بهر زه چون غباری گردم
گه بر سر که گه سوی غاری گردم
تا چند چو طفل بر نگاری گردم
یک چند گهی بگرد یاری گردم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۲
تا چند چو دف دست ستمهات خورم
یا همچو رباب زخم غمهات خورم
گفتی که چو چنگ در برت بنوازم
من نای تو نیستم که دمهات خورم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۳
تا خواستهام از تو ترا خواستهام
از عشق تو خوان عشق آراستهام
خوابی دیدم و دوش فراموشم شد
این میدانم که مست برخاستهام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۴
تا روی تو دیدم از جهان سیر شدم
روباه بدم ز فر تو شیر شدم
ای پای نهاده بر سر خلق ز کبر
این نیز بیندیش که سر زیر شدم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۵
تا زلف ترا به جان و دل بنده شدیم
چون زلف بس جمع و پراکنده شدیم
ارواح ترا سجدهکنان میگویند
چون پیش تو مردیم همه زنده شدیم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۶
تا شمع تو افروخت پروانه شدم
با صبر ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردم چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۷
تا ظن نبری که از تو بگریختهام
یا با دگری جز تو درآمیختهام
بر بسته نیم ز اصل انگیختهام
چون سیل به بحر یار درریختهام
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۸
تا ظن نبری که از غمانت رستم
یا بیتو صبور گشتم و بنشستم
من شربت عشق تو چنان خوردستم
کز روز ازل تا با بد سرمستم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹۹
تا ظن نبری که من دوی میبینم
هر لحظه فتوحی به نوی میبینم
جان و دل من جمله توی میدانم
چشم و سر من جمله توی میبینم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۰
تا ظن نبری که من کمت میبینم
بیزحمت دیده هر دمت میبینم
در وهم نیاید و صفت نتوان کرد
آن شادیها که از غمت میبینم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۱
تا کاسهٔ دوغ خویش باشد پیشم
والله که به انگبین کس نندیشم
ور بیبرگی به مرگ مالد گوشم
آزادی را به بندگی نفروشم
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰۲
تا پردهٔ عاشقانه بشناختهایم
از روی طرب پرده برانداختیم
با مطرب عشق چنگ خود در زدهایم
همچون دف و نای هردو در ساختهایم