گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

از دل بدم آتشی برانگیخته‌ام

وز دیده به جای آب خون ریخته‌ام

با عشق تو جان و دل درآمیخته‌ام

نتوان جستن که محکم آویخته‌ام

جهان ملک خاتون

دل را به سر زلف تو آویخته ام

جان را به نثار مقدمت ریخته ام

از آتش و باد عشقت آب رخ خویش

با خاک درت روان برآمیخته ام

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه