گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

تا ظن نبری که من کمت می‌بینم

بی‌زحمت دیده هر دمت می‌بینم

ممکن نبود که شرح آن نتوان داد

آن شادی‌ها که از غمت می‌بینم

سعدی

می‌آیی و لطف و کرمت می‌بینم

آسایش جان در قدمت می‌بینم

وآن وقت که غایبی همت می‌بینم

هر جا که نگه می‌کنمت می‌بینم

جهان ملک خاتون

می‌آیی و لطف و کرمت می‌بینم

آسایش جان در قدمت می‌بینم

آن وقت که غایبی همت می‌بینم

هرجا که نگه می‌کنمت می‌بینم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه