عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴
گرچه بیماری ای نسیم سحر
خبر من به مولتان برسان
ورچه در خورد نیست خدمت من
به بزرگان خردهدان برسان
به زبانی که بیدلان گویند
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵
دریغا روزگار خوش که من در جنب میمونت
بدم با بخت هم کاسه، بدم با کام همزانو
رسم گویی در آن حضرت دگرباره من مسکین
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶
دریغا روزگار ما و آن ایام در مهرش
همی گویم به صد زاری، سر ادبار بر زانو
چو یاد آرم من از ایشان به هر ساعت همی گویم:
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۷
چو یاد آرم از آن ساعت که خرم طبع بنشستم
لبم پر خنده، با یاران و با احباب همزانو
بر آرم آه سوز از دل، به صد زاری و پس گویم:
عسیالایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸
راحت دوستان عمادالدین
چون که امروز بهترک هستی
در کف محنت خودی امروز؟
یا نه از دست رنج وارستی
همچو ماهی بر آسمان نشاط
[...]
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - مثلث
ای رند قلندر کیش، می نوش ز کس مندیش
انگار همه کم بیش، زیرا که دل درویش
مرهم ننهد بر ریش، از غایت حیرانی
در دیر شو و بنشین، با خوش پسری شیرین
شکر ز لبش میچین، تا چند ز کفر و دین؟
[...]
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم
گفتا به صورت ار چه ز اولاد آدمم
از روی مرتبت به همه حال برترم
چون بنگرم در آینه عکس جمال خویش
گردد همه جهان به حقیقت مصورم
خورشید آسمان ظهورم، عجب مدار
[...]
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم
تعالی العشق عن فهم الرجال
و عن وصف التفرق و الوصاف
متیماجل شیئیعن خیال
یجل عن الاحاطة و المثال
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم
عشق در پرده مینوازد ساز
عاشقی کو که بشنود آواز؟
هر نفس پردهایدگر سازد
هر زمان زخمهایکند آغاز
همه عالم صداینغمه اوست
[...]
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم
عشقم که در دو کون مکانم پدید نیست
عنقای مغربم که نشانم پدید نیست
ز ابرو و غمزه هر دو جهان صید کردهام
منگر بدان که تیر و کمانم پدید نیست
چون آفتاب در رخ هر ذره ظاهرم
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ اول
یک عین متفق که جز او ذرهای نبود
چون گشت ظاهر این همه اغیار آمده
ای ظاهر تو عاشق و معشوق باطنت
مطلوب را که دید طلبکار آمده؟
عراقی » لمعات » لمعۀ اول
و ما الوجه الاواحد غیر انه
اذا انت اعددت المرایا تعددا
غیری چگونه روی نماید؟ چو هر چه هست
عین دگر یکیست پدیدار آمده
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم
چتر برداشت و برکشید علم
تا بهم بر زند وجودو عدم
بیقراری عشق شورانگیز
شر و شوری فکند در عالم
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم
آن دم که ز هر دو کون آثار نبود
بر لوح وجود نقش اغیار نبود
معشوقه و عشق تابهم میبودیم
در گوشه خلوتی که دیار نبود
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم
پرده حسن او چو پیدا شد
عالم اندر نفس هویدا شد
وام کرد از جمال او نظری
حسن رویش بدید وشیدا شد
عاریت بستد از لبش شکری
[...]
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم
ای ساقی از آن می که دل و دین من است
پر کن قدحی که جان شیرین من است
گر هست شراب خوردن آئین کسی
معشوق بجام خوردن آئین من است
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم
از صفای می و لطافت جام
در هم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گوئی می
یا مدام است و نیست گوئی جام
تا هوا رنگ آفتاب گرفت
[...]