گنجور

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۱

 

عالم همه محنت است و ایّام غم است

گردون همه آفت است و گیتی ستم است

فی الجمله چو در کار جهان می نگرم

آسوده کسی نیست وگر هست کم است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۲

 

تا هست غم خودت نبخشایندت

تا با تو توی هست بننمایندت

تازن نکنی بیوه و فرزند یتیم

این در مزن ای دوست که نگشایندت

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۳

 

خاک در کس مشو که گردت خوانند

ور گرم چو آتشی که سردت خوانند

تا تشنه تری به حلق بی آب تری

سیر از همه شو تا سَره مَردت خوانند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۴

 

جز قطع نظر به کام رهرو نکند

واین کوی وصال غیر او هو نکند

پروانهٔ فقر را ندیده است کسی

تا قطع نظر زکهنه و نو نکند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۵

 

چندانک تو در بند علایق باشی

می دان که زجملهٔ خلایق باشی

رو ترک علایق و خلایق می کن

تا در صف کم زیان تو لایق باشی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۶

 

هرگه کآید زبحر ربّانی سیل

دیگر نکند این سگ نفسانی میل

حقّا که به لب رسید این روح عزیز

زین سگ که هزار خوک دارد در خیل

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۷

 

گر پنهان کرد عیب اگر پیدا کرد

منّت دارم ازو که بس برجا کرد

تاج سر من خاک کف پای کسی است

کاو چشم مرا به عیب من بینا کرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۸

 

کامل زیکی هنر ده و صد بیند

ناقص همه جا معایب خود بیند

خلق آینهٔ چشم و دل همدگرند

در آینه نیک نیک و بد بد بیند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۱۹

 

فریاد از آنچ نیست و می خوانندم

زاهد نیم و بزهد می دانندم

گر زانک درون من برون گردانند

مستوجب آنم که بسوزانندم

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۰

 

با خلق خدا تصرّف آغاز مکن

چشم خود را به عیب کس باز مکن

سرّ دل هر کسی خدا داند و بس

در خود بنگر فضولی آغاز مکن

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۱

 

صد بار بگفتم این دل سوخته را

کآبی برزن آتش افروخته را

نشنید و به باد خاکساری برداد

این جانِ به صد خون دل اندوخته را

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۲

 

من پیرو طبعم این ضلالت زآن است

بی حاصلم از عمر ملالت زآن است

از بی سودی نمی خورم چندین غم

سرمایه زیان است خجالت زآن است

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۳

 

در باغ وجودم چو گیاهی بنماند

وز لشکر صبرم چو سپاهی بنماند

تا خرمن عمر بود من خفته بدم

بیدار کنون شدم که کاهی بنماند

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۴

 

گفتم به گه کار به کار آید یار

وندر غم عشق غمگسار آید یار

کی دانستم که در وفاداری من

برحسب مزاجِ روزگار آید یار

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۵

 

ای دل چه نشسته ای درین ویرانه

نزدیک آمد که پر شود پیمانه

امروز بکن چاره وگرنِه فردا

سودت نکند ندامت و افغانه

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۶

 

افسوس که عمر رفت بر بیهوده

هم لقمه حرام هم نفس آلوده

فرمودهٔ ناکرده پشیمانم کرد

هیهات زکرده های نافرموده

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۷

 

دل از پی آب و نان در آتش نبود

چون حال پریشان و مشوش نبود

پیرانه به کنجی به سکونت بنشین

کز موی سپید کودکی خوش نبود

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۱۲۸

 

هر پیر که دل به عشرت و لهو سپرد

یا حرف سکون زتختهٔ لَهو ستُرد

او مرده بود حقیقتی از پی آنک

روشن گردد چراغ چون خواهد مُرد

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۱

 

گر معترفی به زشتخویی نیکی

گر عیب کسی دگر نجویی نیکی

بد گفتن و نیک بودنت کاری نیست

گر بد باشی و بد نگویی نیکی

اوحدالدین کرمانی
 

اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الخامس: فی حسن العمل و ما یتضمّنه من المعانی ممّا اطلق علیه اسم الحسن » شمارهٔ ۲

 

ای دل زنفاق درگذر تا برهی

بر صدق همی دار نظر تا برهی

غم می خوری و نان نگه می داری

رو غم مخور و نان بخور تا برهی

اوحدالدین کرمانی
 
 
۱
۱۳۰۳
۱۳۰۴
۱۳۰۵
۱۳۰۶
۱۳۰۷
۶۴۶۲