اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
»
شمارهٔ ۱۲۳
در باغ وجودم چو گیاهی بنماند
وز لشکر صبرم چو سپاهی بنماند
تا خرمن عمر بود من خفته بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این مصراعها، شاعر احساس میکند که دیگر هیچ چیز در وجودش باقی نمانده است. او به این اشاره دارد که صبرش به پایان رسیده و هیچ چیزی از عمرش باقی نمانده است. اکنون بیدار شده و متوجه شده که چیزی از گذشتهاش باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: در وجود من دیگر چیزی مانند گیاه نمیماند و از صبرم نیز به اندازه یک سپاه چیزی باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که عمر من به پایان رسید، در خواب بودم. حالا بیدار شدهام و متوجه شدهام که چیزی از زندگی باقی نمانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در مزرع طاعتم، گیاهی بنماند
دردست به جز ناله و آهی بنماند
تا خرمن عمر بود، در خواب بدم
بیدار کنون شدم که کاهی بنماند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.