گنجور

 
 
 
اوحدالدین کرمانی

دل کز پی آب و نان در آتش نبود

جز خاک پریشان و مشوّش نبود

پیرانه به کنجی به سکونت بنشین

کز موی سپید کودکی خوش نبود

فرخی یزدی

گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود

گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود

یک شمه ز بی مهری او می گفتم

گر مهر مرا بر لب خاموش نبود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه