گنجور

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

به دروازهٔ شهر دربنگرید

درختی و دو چشمهٔ آب دید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام

 

چو از ره به نزدیک چشمه رسید

یکی مرد مجروح سرگشته دید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را

 

چو گلشاه رخسار ورقه بدید

یکی باد سرد از جگر برکشید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

شه شام از غم فرو پژمرید

چو بیچارگی آن دو مسکین بدید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۷ - بازگشتن ورقه از شام

 

پس ورقه چندان همی بنگرید

که تا او ز چشمش ببد ناپدید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

ازیشان به گیتی خبر گسترید

کی هرگز چنان کس دو عاشق ندید

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

بیاران خود مصطفا بنگرید

بگفتا: کسی زین عجب تر ندید!

عیوقی
 

عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه

 

سوی دشت و صحرا یکی بنگرید

همه دشت و صحرا پر از خلق دید

عیوقی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰ - و او راست

 

نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید

حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید

عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد

حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید

چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۴ - او راست

 

این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید

این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید

من همانم که به من داشتی از گیتی چشم

چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید

من همانم که مرا روی همی اشک شخود

[...]

فرخی سیستانی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳

 

این جهان بی‌وفا را بر گزیدو بد گزید

لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید

هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد

خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید

گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی

[...]

ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۷

 

چون همی بوده‌ها بفرساید

بودنی از چه می‌پدید آید؟

زانکه او بوده نیست و سرمدی است

کانچه بوده شود نمی‌پاید

وانچه نابوده نافزوده بود

[...]

ناصرخسرو
 

خواجه عبدالله انصاری » طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات » بخش ۵۰ - انشدنا الامام للحلاج لنفسه فی المراثیه

 

بقلبی شیئیلست احسن وصفه

علی انه ما کان فهو شهید

تمر به الایام تحسب ذیلها

فتبلی به الایام و هو جدید

خواجه عبدالله انصاری
 

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

چون قفل نشاط را شود باغ کلید

از ساعد گل روی بجو جام نبید

گردون ز بساط ابر در دامن خوید

در شاخ زمرد افگند مروارید

ازرقی هروی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲ - در نعت نبی علیه السلام

 

که بُد بر در دین یزدان کلید

جهان یکسر از بهر او شد پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

ز دیو ایمنی وز فرشته نوید

ز دورخ گذار و به فردوس امید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

بدان کز چه بُد کاین جهان آفرید

همان چون شب و روز کردش پدید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید

 

همان آب گویند کآید پدید

دَرِ توبه را گم بباشد کلید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید

 

خرد جانور به ز مردم ندید

که مردم تواند به یزدان رسید

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷ - در ستایش مردم گوید

 

مر این گنج را هرکه یابد کلید

درِ رازِ یزدانش آید پدید

اسدی توسی
 
 
۱
۶۷
۶۸
۶۹
۷۰
۷۱
۳۴۶
sunny dark_mode