گنجور

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۵ - یاد ایام نیک بختی و سعادت روزگار پیشین

 

چه خوش بودی آن روز فرخ سرشت

که استرخ تو بود باغ بهشت

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۵ - یاد ایام نیک بختی و سعادت روزگار پیشین

 

سپهدار جنگی به زخم درشت

به بزم و به رزم آوریدند پشت

میرزا آقاخان کرمانی
 

میرزا آقاخان کرمانی » نامهٔ باستان » بخش ۹۷ - خطاب به اورنگ کیان

 

خنک روز کاندر تو بد زردهشت

که اهریمن بدکنش را بکشت

میرزا آقاخان کرمانی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - تشنگی

 

بر سر مژگان یار من مزن انگشت

آدم عاقل به نیشتر نزند مشت

پرده چو باد صبا ز روی تو برداشت

ریخت به خاک آبروی آتش زرتشت

پیش لبت جان سپردم و به که گویم

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

غلام همت آنم که خاک عشق سرشت

مرید فکرت آنم که راه انس نبشت

خوشا دیار محبت که اندر آن وادی

طراز کعبه شود فرش عاکفان کنشت

مکن ملامت و آزار بندگان خدای

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۵

 

گویند در جزایر بحر وسیط بود

پیری خطیب بود چون گل سوری به باغ و گشت

«ارخیلو خوس » بنام «کلاغش » بدی لقب

چون خوی نیک داشت قرین با کمال زشت

صاحبدلی ز مردم یونان به محضرش

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸

 

مهین رتبه سلطان علی خان راد

که رخ سرخ بادا در این سبز کشت

ندانم چرا روی و خویش بود

یکی همچو دوزخ یکی چون بهشت

روانها بیاساید از خوی نیک

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹

 

مالیکه در جهان پی تقدیر و سرنوشت

سازند صرف جنگ که کاریست شوم و زشت

گر صرف علم و صنعت و اخلاق میشدی

مردم بدی فرشته و گیتی شدی بهشت

این خشت ها که در پی مسجد بکار برد

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲

 

گویند هر که خانه حق را نهاد خشت

قصری دهد خداش بهر خشت در بهشت

این راز را مفسر آیات ایزدی

در سوره برائه ز قول نبی نبشت

پیغمبر آنچه گفته صواب است و نزد عقل

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۹ - نام هفت آتشکده پارسیان

 

زان هفت اختر بداندر فرس هفت آتشکده

کاندران آذر پرستیدند از خرد و درشت

از دم احمد بپژمرد آن همه شمع و چراغ

راستی گوئی هزاران شعله را یک باد کشت

نام آنها سربسر گرد است در یک بیت من

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳۳ - پایه آیین مازدیسی بر سه چیز است

 

دین زرتشت که روشن ز فروغش در و دشت

پایه اش بر همت و هوخت بود با هورشت

چم اینان «منشن » باشد و کوشن،کنشن

و این سخن ار همه جا گفته چو در گات و چه یشت

پاکی فکرت و قول و عملت جان تو را

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۳۴ - نامهای امشاسپندان که ایزدی فروغند

 

در اوستا نام هفت امشاسپندان خدای

شد «اهوره مزده » آنگهه وهمن و اردیبهشت

از پس شهریور اسپندارمد خرداد دان

پس امرداد است کش بی مرگی آمد سرنوشت

«اولین » یعنی که یزدان زنده دانا بود

[...]

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور

 

نظر کردم به هر سوی اندران دشت

ندیدم هیچ کس در باغ و گلگشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور

 

چنین کردند و روزی چند نگذشت

که هامون باغ شد ویرانه گلگشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - شادروان شاپور

 

هنوز از خاک قسطنطین در آن دشت

یکی تل است در دامان گلگشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی

 

چون ابوالقاسم ز آنجا برگشت

هفته ای بیش از آن بر نگذشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

که روشن دلان را برد در بهشت

بدوزخ کند روی پتیاره زشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

ندیدم یکی روز تاریک زشت

همه فرودین بود و اردی بهشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - بمناسبت تاجگذاری ۱۳۳۲

 

کاوس پی تو درکه و دشت

با برق و سحاب هم سفر گشت

ادیب الممالک
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۸ - در ستایش آب شلف معدنی تنکابن

 

یا پیچد ز درد گره و پشت

آنچنان کش تو گوئی اینک کشت

ادیب الممالک
 
 
۱
۱۲۷
۱۲۸
۱۲۹
۱۳۰
۱۳۱
۱۳۷
sunny dark_mode