افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۳ - فتح ماد
نیا را روانه سوی پارس کرد
که آساید از رنج راه و نبرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۱۸ - کشته شدن کورش در ماساژت
بر آن شهر و بر لشکر حمله کرد
ز شهر و سپاهش بر آورد گرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۱ - فتح مصر
در این بین آمازبس در مصر مرد
شهی بر سماتیک پورش سپرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
بقلب سپه بد مقا پیش گرد
بمردو نیه قسمت چپ سپرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
بنام سپهبد مقا پیش گرد
زنم بر یلان من یکی دست برد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۲۹ - اردو کشی بمقدونیه و یونان
همه حمله کردند بر نیک مرد
که تا جمله از او بر آرند گرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۰ - عاشق شدن دختر داریوش بر مردونیه، سردار جوان ایرانی
سمندش بیاورد مینوی گرد
لگامش بنزد سپهدار برد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان
بزودی بجایش یکی شیرمرد
مهیا نمودی بگاه نبرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۲ - اردو کشی داریوش به هندوستان
چو یک چند روزی بشد این نبرد
شهنشه ز هندو بر آورد گرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
خشایار گفتا که ای بی خرد
چه گوئی نه مغزت خرد پرورد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بگفتا خشایار خوابش نبرد
سر خویشتن را بدستش فشرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
خشایار از شوق خوابش نبرد
برآمد ز جای آن جوان مرد گرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
یکی گفت خر قول و پنجاه مرد
برفتند در قصر بهر نبرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بخرقول گفته است پنجاه مرد
سپردم تو را درگه کار کرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بپاشید بر چهره اش آب سرد
که رنگش سیه گشته از فرط درد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
همانگه بیفتاد از پای ومرد
غم و رنج عالم بدخترسپرد
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
چو این گفت سر را نهاد و بمرد
دوباره مرا کرد این رنج خورد
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲
آن استر بارکش که خود باری برد
وان اشتر بیزبان که خودخاری خورد
صد ره به از آدمی که از مادر خویش
زاد آدم و ظالم شد و چون ماری مرد