حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
تا نسیم صبح، بر جهان وزید
در چمن شکفت نوگل امید
شد غزال عدل در چمن چمان
گرگ هار ظلم از، رمه رمید
دست حق برون شد ز آستین
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
هر آنکه جامه جان در محبتی بدرید
به قد و قامت خود خلعت شرف ببرید
حسود ما همه خر مهره داشت ما همه در
ازو خرید به خروار و کس ز ما نخرید
چمان چو من بگذر، زان چمن که گرگ در اوست
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
هست مرد را، ترک می بعید
ویژه روز وصل خاصه صبح عید
اهل جنگ را حکم صلح داد
خالق حمید قادر مجید
نقد صلح را، داد حق رواج
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۲
چو جبهه و دورخ آن پری به فال سعید
مرا بماهی ایزد عطا نموده سه عید
کسان بسالش تجدید فال عید کنند
مرا بماهی اندر سه عید شد تجدید
سه فال فیروز آمد مرا سه جشن بزرگ
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - ایضا از زبان چین
چینیان باک مدارید و دل آسوده شوید
هم به پیروزیتان باد و اقبال نوید
چین بسی لشکری بری و بحری دارد
که بدیشان بتوان داشت دو صد گونه امید
سپه خشکی و دریائی ما هر شب و روز
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶۰ - اندرز به سپاس
شکر کنید ای پسران وطن
تا شود این فضل و کرم بر مزید
زانکه خداوند جهان آفرین
فاش سراید به کلام مجید
لان شکرتم لازید نکم
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۰۱
دلبر ماه پیکر خود را
دیدم اندر چمن که گل میچید
خار گل دست آن پریرخ را
کرد مجروح و او همی خندید
گفتمش خنده چیست با من گفت
[...]
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۴
انگشتر التفاتی ایدوست رسید
ایزد نکند از تو مرا قطع امید
انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد
در حلقه بندگی شدم چون خورشید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۹ - سیب
ای قد تو در گلشن جان نخل امید
خطت چو بنفشه ای که در باغ دمید
دادم به حضور تو به صد روسیهی
سیبی که چو رخسار تو سرخ است و سفید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » رباعیات طنز » شمارهٔ ۵۲ - سیب
ای قد تو در گلشن جان نخل امید
خطت چو بنفشه ای که در باغ دمید
دادم بحضور تو به صد روسیهی
سیبی که چو رخسار تو سرخ است و سفید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
دوستی در سر حمامش دید
مردمی کرد و ز حالش پرسید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
که یکی مردک صیاد ز کید
دام افکند در آب از پی صید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
گفت بسم الله و از آب کشید
من چگویم که در آن دام چه دید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
چون ابوالقاسم بیچاره رسید
جانب خانه و این حال بدید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - داستان کفش ابوالقاسم طنبوری بغدادی
یکشب آسوده ببستر خسبید
خبر کفش ز جائی نشنید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷
بر آن لاله و سوسن و شنبلید
بر آن سرو و شمشاد و ناژ و بید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
چو دیوانه گشت از پری ناامید
نیامد به و سیبش از سرو و بید
ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - اشاره بمعاهده ۱۹۰۷
چو پیمان شکن یار همسایه دید
کسی را به او نیست گفت و شنید