آن شنیدم که گفت پشه به کیک
بامدادان پس از سلام علیک
کای گرامی رفیق چابک چست
سر این نکته را بگو بدرست
من بدین بال و برز و سینه و شاخ
دست و پای دراز و گام فراخ
نطق شیرین و صوت روح افزا
خط و خال بدیع و قدرسا
روز تا شب گرسنه می گردم
روزی خود بکف نیاوردم
هر طرف بهتر توشه آرم رو
باد میراندم بدیگر سو
هر دم از جای خود فرو لغزم
بادبیزن زنند بر مغزم
هر کسی بر فراز بام بلند
دوخته بهر دفع من پشه بند
گاه با رختهای موئینه
که بپیچند بر سر و سینه
یال و کوپال من بهم شکنند
استخوانم چو پشم و پنبه کنند
گاه از دود زیبق و گوگرد
دست و پای دراز من شده گرد
گه بخم جهود یا ترسا
کشته گردم به زهر جان فرسا
از اروپا دوای مرگ پشه
رفته در زنگبار در حبشه
غوک با آن زبان وارونه
صید سازد مرا بدین گونه
که به یک دم هزار پشه به دم
درکشد ناورد بر ابرو خم
بارد اندر سرم بلا چو تگرگ
زندگی تلختر ز ساغر مرگ
گرچه در من نشان فرهی است
ساغر عشرتم ز می تهی است
تو بدین کوچکی و خردی حجم
فلک ناز را شدستی نجم
پهلوانان و پادشاهان را
تاجداران و کجکلاهان را
با لب بسته و زبان خموش
می روی در دهان و دیده و گوش
شاهدان طراز و خلخ را
سروقدان یاسمین رخ را
میگزی پشت و میمکی سینه
از تو نتوان کشید کس کینه
گلعذاری که زیر سایه بید
می نتابیده بر سرش خورشید
میخزی در میان پیرهنش
میمزی خون پاک از بدنش
چون درافتی به زیر شلواری
رستم زال را برقص آری
خون پاکان خوری چو باده ناب
ناف ترکان مکی چو جام شراب
میگزی زیر پرده عشاق
ساق پای بتان سیمین ساق
آنکه شیر ژیان به نیزه زند
یک تنه بر صف عنیزه زند
شکمش خسته از تلمبه تست
سینه نالان ز زخم سمبه تست
ای عجب من بدین سیه رختی
تو بدان فرهی و خوشبختی
سرنوشت مرا به پیشانی
بخت ننوشته جز پریشانی
سرنوشت تو راحت و طرب است
عیشت آماده ساغرت بلب است
تو چنانی و من چنین ز چه روی؟
تو طربناک و من غمین ز چه روی؟
پرده زین راز برفکن ای دوست
که نگنجم ز حیرت اندر پوست
کیک چون ماجرای پشه شنفت
زیر لب خنده ای زد آنگه گفت
من بهنگام کار خاموشم
بسته لب پای تا بسر گوشم
صوت پنهان و کام ناپیداست
کس نداند دهان من بکجاست
گر تو هم زیستی چو من خاموش
نشدی این چنین بجوش و خروش
گر بکردار این زبان بسته
می شدی نرم کار و آهسته
همه جا داشتی بخوبی راه
نشدی دستت از طلب کوتاه
روبکام اندرون زبان درکش
که تو چون پنبه ای و نطق آتش
آتش تیز چون به پنبه فتاد
سوخت آن پنبه برد خاکش باد
پشه چون این شنید شد خاموش
لب فرو بست و برگشاد دو گوش
گفت کردم نصیحتت را ورد
که تو استادی و منت شاگرد
ای پسر رو خموش باش چو کیک
تا نخواند کست مزن لبیک
همچو پشه مشو بلند آواز
که بناگه درافتی از پرواز
ای بسا کس که ابلهانه بداد
سر سبزش زبان سرخ بباد
گفت احمد سلامت انسان
بیقین بسته شد به حفظ لسان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن درباره گفتگو و نصیحتی بین یک پشه و کیک است. پشه که خود را بزرگ و توانمند میداند، نگران این است که هیچ چیز برایش نمیماند و در زندگی دچار مشکلات و اذیتهاست. او به کیک میگوید که با وجود جثه بزرگ و نطق شیرینش، همیشه گرسنه و در معرض خطر است.
کیک در پاسخ میگوید که او بهطور طبیعی آرام و کمصداست و از این طریق در خطر کمتری قرار دارد. او به پشه نصیحت میکند که اگر مثل او خاموش و آرام باشد، مشکلات کمتری خواهد داشت و از آسیبهای احتمالی دور خواهد ماند.
در نهایت، پشه متوجه میشود که باید بیصدا باشد تا به دوستی و آرامش دست یابد، در حالی که انسانهایی که بهراحتی زبان میزنند، ممکن است دچار مشکلاتی شوند. این متن به نوعی به اهمیت سکوت و تدبیر در زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: پشهای را شنیدم که به کیک صبحگاهی پس از سلام و احوالپرسی، چیزی گفت.
هوش مصنوعی: ای رفیق گرامی و چالاک، لطفاً درستی این نکته را برای من بگو.
هوش مصنوعی: من به این بدن و همچنین به سینه و شاخهها و دست و پای دراز و قدمهای وسیع خود افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: صدای دلنواز و شیرین، همچون روحی تازهکننده است و زیباییهای خاص و جذاب چهره و شخصیت فرد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: روز تا شب نگران و در تلاش برای تأمین نان و روزی خود هستم، اما هرگز نتوانستهام چیزی به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: در هر سوی زندگیام، بهتر است که آماده باشم و برای پیشرفت تلاش کنم، چون در دو سمت مختلف ممکن است روزی به من نیاز باشد.
هوش مصنوعی: هر لحظه از جای خود میافتم و مانند بلندی که با باد به حرکت درمیآید، ضربهای بر سرم میخورد.
هوش مصنوعی: هر کس برای حفاظت از خود، مثل این که به دور بام بلندی پشهبان میکشد، سعی میکند که از خطرات دور باشد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات با لباسهای زیبای نازک، که بر سر و سینه پیچیده میشوند.
هوش مصنوعی: اگر به من آسیب برسانند، بدنم مانند پشم و پنبه از هم پاشیده خواهد شد و تکهتکه خواهد شد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات بخار مواد شیمیایی و آلودگیها باعث شده که دست و پای من به شکل عجیبی دراز و نامتناسب به نظر برسد.
هوش مصنوعی: گاهی به دست یهودی یا مسیحی کشته میشوم و این مرگ، آزاردهنده و دردناک است.
هوش مصنوعی: دارویی که برای درمان نیش پشه تهیه شده، از اروپا به زنگبار واقع در حبشه ارسال شده است.
هوش مصنوعی: قورباغه با آن زبان خاص و برعکسی که دارد، به گونهای مرا فریب میدهد و شکار میکند.
هوش مصنوعی: در یک لحظه، هزار پشه میتوانند از در بیرون بروند و بر ابرو به هم برسند.
هوش مصنوعی: در سرم بلا و مشکلاتی مانند باران و تگرگ میبارند و زندگیام از مرگ هم تلختر شده است.
هوش مصنوعی: هرچند که در وجود من نشانهای از روشنایی و دانایی دیده میشود، اما جام میام از شراب خالیست.
هوش مصنوعی: تو با این که به ظاهر کوچک و ناچیز هستی، اما توانستهای در عظمت آسمان، همچون یک ستاره درخشان بدرخشی.
هوش مصنوعی: پهلوانان و پادشاهان دارای تاج و نشان هستند، اما افراد کوتاه قد و معمولی هم در جامعه وجود دارند.
هوش مصنوعی: با سکوت و بیزبانی، به دقت در دنیا و اطراف خود نگریسته و به آنچه میشنوی یا میبینی توجه میکنی.
هوش مصنوعی: شاهدان با قد و قواره زیبا و زینتهای رویایی، به مانند سروها و یاسهای زنده درخشان هستند.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند از تو کینهای به دل بگیرد، حتی اگر به او آسیب بزنید یا دلی را بشکنید.
هوش مصنوعی: دختر زیبایی که در زیر سایه درخت بید بزرگ شده، بر فراز سرش نور خورشید میدرخشد.
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف یک حالت عاطفی و لطیف وجود دارد. شخصی در دل خود درگیر احساساتی عمیق و زنده است که نشاندهندهی وجود عشق و شور و شوق است. او به نحوی با توجه به علاقه و وابستگیاش، در دنیای درونش غرق شده و از این حس خوشبخت است.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی در شرایطی دشوار قرار میگیرد، میتواند دیگران را هم ترغیب کند که به پیشرفت و تلاش بیشتری بپردازند.
هوش مصنوعی: اگر خون پاکان را مانند شراب ناب بنوشی، مانند بادهای خوشطعم و دلنشین است که به تندی و لطافت در کار میآید.
هوش مصنوعی: عشاق به زیبایی و لطافت معشوقان خود توجه دارند و در خفا و رمزی به زیباییهای آنها مینگرند.
هوش مصنوعی: شخصی که با شجاعت و قدرت، به جنگ با دشمنان میرود و به تنهایی با آنها مقابله میکند، به مانند کسی است که بر شیر ژیان میزند و در صفی پر از دشمنان، با فریاد و اراده خود میایستد.
هوش مصنوعی: شکم او از کار کردن زیاد خسته شده و سینهاش به خاطر زخمها در حال ناله کردن است.
هوش مصنوعی: عجب است که تو با این چهره تیره و سیاه، اینقدر فرهی و خوشبختی.
هوش مصنوعی: سرنوشت من به گونهای نیست که در آیندهام چیزی جز ناامیدی و بینظمی باشد.
هوش مصنوعی: سرنوشت تو خوش و شاداب است و زندگیات پر از لذت و خوشی است. خوشحالیات آماده و فراهم است.
هوش مصنوعی: تو چنین هستی و من به گونهای دیگر، پس دلیل این تفاوت چیست؟ تو در شادی و نشاطی و من غمگین و ناراحت، دلیل این موضوع چیست؟
هوش مصنوعی: ای دوست، پرده را از این راز کنار بزن، زیرا من در حیرتم و احساس تنگی میکنم.
هوش مصنوعی: کیک با شنیدن داستان پشه، زیر لب خندهای کرد و سپس گفت...
هوش مصنوعی: در زمان کار، ساکت و بیصدا هستم و لبهایم را بستهام تا تمام تمرکزم معطوف به کار باشد.
هوش مصنوعی: صدا و خواستهام مشخص نیست و هیچکس نمیداند من کجا هستم و چه احساسی دارم.
هوش مصنوعی: اگر تو هم مثل من در درون خودت ساکت بودی، اینگونه پرجنب و جوش نمیبودs.
هوش مصنوعی: اگر با رفتار خود، بر این زبان بیزبان تاثیر میگذاشتی، کارها به آرامی و نرمی پیش میرفت.
هوش مصنوعی: در هر جا که میرفتی، به خوبی و خوشی عمل نکردی و درنتیجه، دستت از درخواست و خواستههایت کوتاه ماند.
هوش مصنوعی: در سخن گفتن دقت کن و زبانت را کنترل کن، زیرا تو مانند پنبهای نرم و آسیبپذیر هستی و سخنانت میتواند شعلهور و تاثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: آتش وقتی به پنبه رسید، به سرعت آن را سوزاند و بعد باد، خاکسترش را برد.
هوش مصنوعی: پشه وقتی این را شنید، ساکت شد و دهانش را بست و دو گوشش را باز کرد تا شنود کند.
هوش مصنوعی: گفتم نصیحتت را حفظ کن، چون تو معلمی و من شاگردی که از تو یاد میگیرم.
هوش مصنوعی: ای پسر، مثل یک کیک خاموش و ساکت باش تا نخواندهای صدایت نکنند و پاسخ ندهی.
هوش مصنوعی: مانند پشهای نباش که با صدای بلند شروع به صحبت کنی، زیرا ناگهان ممکن است به زمین بیفتی و از پرواز بازمانی.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد نادان هستند که بدون فکر، داراییها و خوشبختیهای خود را به خاطر صحبتهای بیمحتوا و بیهوده از دست میدهند.
هوش مصنوعی: احمد گفت که امنیت و سلامت انسان به نوعی به کنترل و حفظ زبان او وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.