گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

ز بالا در درون نفخه دمیدی

درون جان تو در گفت و شنیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

اگر در محنت عیسی رسیدی

حقیقت ذات در چارم بدیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

تو زان حضرت برِ ما چون رسیدی

جمال خویشتن در من بدیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۲ - پرسش از بایزید بسطامی که حق را کجا توان دید (ادامه)

 

ترا اینجاست زان زیشان ندیدی

تو از آنسان بجانان کل رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید

 

حقیقت دیده را گرخود بدیدی

کجا یک لحظه اینجا آرمیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۷ - در سؤال کردن صاحب اسرار فرماید

 

ندیدی کار اینجا و ندیدی

تو او را زانکه درخود آرمیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید

 

وصال این است ای دل جان تو دیدی

در اینجاگه بکام دل رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید

 

چو از جان آگهی از حق رسیدی

تو حقی این یقین مطلق بدیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۸ - در اسرار خطاب با جان و وصل دیدار فرماید

 

تو در کون و مکان امروز دیدی

ابا دلدار در گفت و شنیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۰ - سؤال کردن صاحب راز از شیخ عطّار قدّس سرّه

 

اگر ابلیس از خود آن بدیدی

کجا هرگز بدین پایه رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

حقیقت وصل هست و اصل دیدی

ابا صورت بکام دل رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

تو اکنون واقفی در هر چه دیدی

کمال خویش دیدی در رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

تو بود خود یقین از بود دیدی

کنون در مرکز اصلی رسیدی

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

ز خود گفتیّ و از خود بشنویدی

جمال خویش را هم خود بدیدی

عطار
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳

 

چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟

که ناگه دامن از من درکشیدی

چه افتادت که از من برشکستی؟

چرا یکبارگی از من رمیدی؟

به هر تردامنی رخ می‌نمایی

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴

 

چه کردم؟ دلبرا، از من چه دیدی؟

که کلی از من مسکین رمیدی

چه افتادت که از من سیر گشتی؟

چرا یک بارگی از من بریدی؟

من از عشقت گریبان چاک کردم

[...]

عراقی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶
۲۵
sunny dark_mode