مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴۱
ای موی سپید! اگر شبی با یاری
بنشینم و از عیش بر آید کاری
صد عذر نهم گر بودش آزاری
این جور ترا چه عذر سازم باری
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۴
ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در
از یار خواه باده وز باده خواه یاری
دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد
جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
در ملکت فریدون می خواه بهمن آسا
[...]
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۶
می روشن درین شبهای تاری
چه میداری بیاور تا چه داری؟
به یاد خسرو عادل قزل خور
که او را شد مسلم شهریاری
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۷
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۶
می روشن درین شبهای تاری
چه میداری بیاور تا چه داری؟
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۷
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » ملمعات » شمارهٔ ۳۷
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و میخواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری
مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۷۳
مر موی تو را چه بود بی آزاری
برخاستن از سر چو تو دلداری
من بنده اگر موی شوم در غم تو
هرگز ز سر تو برنخیزم باری
مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۵۰
چون در دلت آن بود که گیری یاری
برگردی ازین دل شده بی آزاری
چون روز وداع بود بایستی گفت
تا سیر ترت دیده بدیدی باری
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۲۵ - النوبة الثالثة
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۷- سورة النمل- مکیة » ۶ - النوبة الثالثة
من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۲۸- سورة القصص- مکیة » ۴ - النوبة الثالثة
من پندارم که هستم اندر کاری
ای بر سر پنداشت چو من بسیاری
اکنون که نماند با توام بازاری
در دیده پنداشت زدم مسماری
میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳۳- سورة الاحزاب- مدنیه » ۱ - النوبة الثالثة
ای مونس دیده با ضمیرم یاری
اندر دل من نشسته بیداری
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الملک و البراهمة » بخش ۷
که پدیده است در جهان باری
کار هر مرد و مرد هر کاری
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳
تا بیش دلم خراب داری
دل بیش کند ز جانسپاری
ای کار مرا به دولت تو
افتاد قرار بیقراری
دل خوش کردم چنین که دانی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴
تو را افتد که با ما سر برآری
کنی افتادگان را خواستاری
مکن فرمان دشمن سر درآور
بدین گفتن چه حاجت؟ خود درآری
بهای بوسه جان خواهی و سهل است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۴
یک نیمه ز عمر شد به هر تیماری
تا داد فلک به آخرم دلداری
بر من فلکا تو را چه منت؟ باری
تا عمر به نستدی ندادی یاری
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۳
ترسا صنمی کز پی هر غمخواری
بر هر در دیری زده دارد داری
ز آن زلف صلیب شکل دادی باری
یک موی کزو ببستمی زناری
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲۴
عمرم همه ناکام شد از بیکاری
کارم همه ناساز شد از بییاری
ای یار مگر تو کار من بگزاری
وی چرخ مگر تو عمر من باز آری
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۰
کیست ز اهل زمانه خاقانی
که تو اهل وفاش پنداری
دوستی کز سر غرض شد دوست
هان و هان تاش دوست نشماری
خواجه گوید که دوست دار توام
[...]