تو را افتد که با ما سر برآری
کنی افتادگان را خواستاری
مکن فرمان دشمن سر درآور
بدین گفتن چه حاجت؟ خود درآری
بهای بوسه جان خواهی و سهل است
بها اینک، بیاور هر چه داری
به یک دل وقت را خرسند میباش
اگرچه لاغر افتاد این شکاری
برای تو جهانی را بسوزم
اگر خو واکنی از خامکاری
نهان از خوی خود درساز با من
که گر خویت خبر دارد نیاری
مکن حقهای خاقانی فراموش
اگر روزی حق یاران گزاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به موضوعاتی مانند عشق، وفاداری و حقیقت اشاره دارد. شاعر از طرفی به محبوب خود میگوید که اگر قصد دیدار دارد، باید به او بپیوندد و با کسانی که در وضعیت بدی هستند، مهربان باشد. او همچنین تأکید میکند که نباید از دشمنان دستور بگیرد و نباید در رسیدن به خواستههای خود تردید کند. شاعر به محبوب پیشنهاد میکند که برای عشق، هر چه دارد، فدای او کند و به شاد بودن در کنار او اهمیت بدهد، حتی اگر در زندگی مشکلاتی وجود داشته باشد. او از محبوب میخواهد که خویشتن را پوشیده نگه دارد و به حقایق پایبند باشد و فراموش نکند که باید به دوستان و یاران نیز اهمیت بدهد.
هوش مصنوعی: اگر به ما توجّه کنی و به کمک ما بیایی، آنگاه میتوانی به یاری کسانی که در مشکلات افتادهاند بپردازی.
هوش مصنوعی: برای خود زحمت نده و به دشمن گوش نکن، با گفتن این حرف چه نیازی است؟ خودت به خودی خود میتوانی وضعیت را بهتر کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخوای جانت را با یک بوسه معاوضه کنی، بهاش خیلی ناچیز است. پس هرچه در اختیار داری بیاور و تقدیم کن.
هوش مصنوعی: در یک دل باید در زمان حال خوشنود و راضی باشی، حتی اگر شرایط زندگیات سخت و کمخوری باشد.
هوش مصنوعی: برای تو دنیا را ویران میکنم اگر به خاطر نادانیات از تصمیمات نادرست صرفنظر کنی.
هوش مصنوعی: با من به گونهای رفتار کن که در دلت چیزی از خودت نباشد، زیرا اگر از ذات تو باخبر شود، نمیتواند با من کنار بیاید.
هوش مصنوعی: حقایق خاقانی را فراموش نکن؛ اگر روزی به حق دوستان خود رسیدی، به یاد بیاور که این حقوق را نادیده نگیر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان را نیست جز مردم شکاری
نه جز خور هست کس را نیز کاری
یکی مر گاو بر پروار را کس
جز از قصاب ناید خواستاری
کسی کو زاد و خورد و مرد چون خر
[...]
ز تو نشگفت فضل و بردباری
چنان کز ما جفا و زشتکاری
بهمو واجی چرا ته بیقراری
چو گل پروردهٔ باد بهاری
چرا گردی بهکوه و دشت و صحرا
بهجان او ندارم اختیاری
ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
مرا از تو غم تو یادگارست
از این بهتر چه باشد یادگاری
بدان تا روزگارم خوش کنی تو
[...]
الا ای خوش نسیم نو بهاری
تو بوی زلف آن بت روی داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.