عطار » مختارنامه » باب چهل و هشتم: در سخن گفتن به زبان شمع » شمارهٔ ۶۷
شمع آمد و گفت: آمدهام رنگ آمیز
بر چهره ز ابر آتشین طوفان ریز
من از سر عشق میزنم لاف و تو هم
تا خود که برد زین دو به سر آتش تیز
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
آب از پس رفت و آن طفل عزیز
بر سر آن آب از پس رفت نیز
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
تا چرا من هم نگشتم کشته نیز
خوار شد بر چشم من جان عزیز
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
جان چو بی جانان نیرزد هیچ چیز
همچو مردان برفشان جان عزیز
عطار » منطقالطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان
گفت تن زن خون جان من مریز
دم مزن چه جای سلطان است خیز
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت صعوه
من نه پر دارم نه پا نه هیچ نیز
کی رسم در گرد سیمرغ عزیز
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
باز گردید ای رفیقان عزیز
میندانم تا چه خواهد بود نیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز
گفت عباسه که روز رستخیز
چون زهیبت خلق افتد در گریز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که از ابلیس گله داشت
مرد گفتش ای جوانمرد عزیز
آمده بد پیش ازین ابلیس نیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار
مالک دینار را گفت آن عزیز
من ندانم حال خود، چونی تو نیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » احوال مالک دینار
چون شود این آتش سوزنده تیز
شیرمردی گر ازو گیری گریز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
جان شیرینت شد و عمر عزیز
تا درآمد از دکانت یک پشیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار مردی پاکدین
غرق دنیا هم بباید دینت نیز
دین بنیزی دست ندهد ای عزیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
کار فرمان راست در فرمان گریز
بندهٔ تو، در تصرف برمخیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت
زانک میبینم که هستند این دو چیز
چون دو بت در دیدهٔ جان عزیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بادنجان خوردن شیخ خرقانی
گرچه صد غم هست بر جان عزیز
نیز میآید چو خواهد بود نیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سقایی که از سقای دیگر آب خواست
تا تو در پندار خویشی ای عزیز
خواندن و راندن نه ارزد یک پشیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » مناجات رابعه با خداوند
هرچ بود و هست و خواهد بود نیز
مثل دارد، جز خداوند عزیز
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
گر نخواهی داشت با او کار نیز
تو بدوجو زو میندیش ای عزیز
عطار » منطقالطیر » بیان وادی استغنا » گفتار یوسف همدان دربارهٔ عالم وجود
هرچ بود و هست و خواهد بود نیز
چه بدو چه نیک، یک یک ذره چیز