عطار » مختارنامه » باب سی و سوم: در شكر نمودن از معشوق » شمارهٔ ۴۴
جانا! جانم ز قعر دریای حضور
دُرّی عجب است غرق چندینی نور
گرچه تن من ز کار دورست ولیک
یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
حق چو دید آن نور مطلق در حضور
آفرید از نور او صد بحر نور
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
چو به نزدیک او شد از نعلین دور
گشت در وادی المقدس غرق نور
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » در نعت رسول ص
چون به منبر برشد آن دریای نور
نالهٔ حنانه میشد دور دور
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه
شمع را چون سایهای نبود ز نور
چون گریخت از سایه او دیو دور
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت گفتن مرتضی اسرار خویش را با چاه و پر خون شدن چاه
لاجرم چون دید چندان جنگ و شور
دفع کرد آن قوم را حیدر به زور
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
نام او سیمرغ سلطان طیور
او به ما نزدیک و ما زو دور دور
عطار » منطقالطیر » آغازکتاب » مجمع مرغان
همچو موسی دیدهای آتش ز دور
لاجرم موسیجهای بر کوهِ طور
عطار » منطقالطیر » حکایت بوتیمار » حکایت بوتیمار
گاه تلخ است آب او را گاه شور
گاه آرام است او را گاه زور
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
روز دیگر کاین جهان پر غرور
شد چو بحر از چشمهٔ خور غرق نور،
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
روی ترسایی نمودندش ز دور
شد ز عقل و دین و شیخی ناصبور
عطار » منطقالطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید
شورشی بر وی پدید آمد به زور
گفت یا رب در دلم افتاد شور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
ور بود از ضعف عاجزتر ز مور
عشق بیش آرد برو هر لحظه زور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
بس کسا کامد بدین درگه ز دور
گه بسوخت و گه فروخت از نار و نور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفی و انگبین فروش
شیخ صوفی گفت ای مرد صبور
میدهی هیچی به هیچی، گفت دور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند
دیگری گفتش که ابلیس از غرور
راه بر من میزند وقت حضور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دو روباه که شکار خسرو شدند
من چو با او برنمیآیم به زور
در دلم از غبن آن افتاد شور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نکتهای که شیخ بصره از رابعه پرسید
گر قدم در ره نهی ای همچو مور
از سر مویی بگیرندت به زور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او
در گذر زین خاکدان پر غرور
چند پیمایی جهان ای ناصبور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
آتشی در پیش و راهی سخت دور
تن ضعیف و دل اسیر و جان نفور