عطار » مختارنامه » باب بیست و هفتم: در نومیدی و به عجز معترف شدن » شمارهٔ ۱۴
آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی
یک ذرّه ندید از همه عالم سودی
هر سودایی که بود بسیار بپخت
حاصل نامد زان همه سودا دودی
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
نهان از عقل و پیدا در وجودی
ز نور ذات خود عکسی نمودی
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه
چو هیچش طاقت منّت نبودی
ز همّت گشت مزدور جهودی
عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد
به نظّاره جهانی خلق بودی
که آن زن را به مردان مینمودی
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۴) حکایت دیوانۀ خاموش
یکی دیوانه در بغداد بودی
که نه یک حرف گفتی نه شنودی
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۴) حکایت سلطان محمود با ایاز
ازان لعنت گرش قوتی نبودی
کجا با خلق این قوّت نمودی
عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۱) حکایت ابوعلی فارمدی
که چون از نامه گفتی و شنودی
شوی گستاخ از معنی بزودی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱) حکایت سلطان سنجر با عبّاسۀ طوسی
کسی گفتش چرا خاموش بودی
نگفتی تو حدیثی نه شنودی
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۷) حکایت شیخ بایزید و آن قلّاش که او را حدّ میزدند
مرا آن لحظه گر صد زخم بودی
بچشمم چشم زخمی کی نمودی
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۱۰) حکایت سفیان ثوری رحمه الله
ترا گر نیز کار افتد به زودی
درین معنی نه کمتر از جهودی
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۹) حکایت در ذمّ دنیا
چو روزت صبح گرداند بزودی
که تو در عشق بازی با که بودی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
بلطف طبعِ او مردم نبودی
که هر چیزی که از مردم شنودی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو سی دندان او مرجان نمودی
نثار او شدی هر جان که بودی
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
اگر اُمّید وصل تو نبودی
نه گَردی ماندی از من نه دودی
عطار » بلبل نامه » بخش ۹ - جواب دادن بلبل باز را و استغنا نمودن او
تو هرگز بر کسی عاشق نبودی
هنوز آتش نهٔ مانند دودی
عطار » بلبل نامه » بخش ۲۸ - خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر
به نادانی اگر خود وانمودی
گرفتار قفس هرگز نبودی
عطار » اسرارنامه » بخش سوم » بخش ۲ - فی فضیلت امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه
از آن برخویشتن زهر آزمودی
که صد تریاق فاروقیش بودی
عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل
الست آنگه که بشنودی که بودی
نبودی بود بودن کان شنودی