جوابش داد هشیار سخنگوی
مگو ما را از این معنی بر این روی
برو ما را سر و سودای کس نیست
ز عشقم یک نفس پروای کس نیست
تو هرگز بر کسی عاشق نبودی
هنوز آتش نهٔ مانند دودی
تو نادر بی خودی بیخود نمانی
تو قدر عاشقان هرگز ندانی
شراب عاشقی آن کس کند نوش
که یاد غیر را سازد فراموش
مرا معذور میدار ای خداوند
که عاشق نشنود از عاقلان پند
مقام عاشقان بالای عقل است
طریق عاقلی در عشق جهل است
سلیمان را بگو ای نور یزدان
عنان حکم خود از ما بگردان
ترا بر ما از آن دست ستم نیست
که بر دیوانه و عاشق قلم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بحث درباره عشق و عواقب آن میپردازد. او میگوید که عاشق واقعی هیچگونه دغدغهای جز عشق ندارد و عشقش او را از دنیای دیگران آزاد کرده است. شاعر به کسی که درک درست از عشق ندارد، میگوید که هرگز نمیتواند ارزش واقعی عاشق را بفهمد. او همچنین تأکید میکند که عقل در مسائل عاشقانه کارایی ندارد و عاشق واقعی باید در برابر موانع و نصایح عاقلان بیاعتنا باشد. در نهایت، به سلیمان (نماد قدرت و حکمت) سفارش میکند که از قضاوت عجولانه پرهیز کند، زیرا عشق بالاتر از عقل است و هیچیک از این قضاوتها بر عاشق تأثیر نمیگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.