عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه
چو پیغامبر ابوبکر و عمر را
بصر خواند این یک و سمع آن دگر را
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
پس آگه گفت چون دیدی پدر را
که میگویند گُم کرد او پسر را
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
بابرو حاجبی کردی قمر را
بمژگان صیدگه دل گه جگر را
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۳) مناظرۀ عیسی علیه السلام با دنیا
ببین این احمقان بیخبر را
که میخواهند دنیا یکدگر را
عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۲) حکایت ابرهیم علیه السلام با نمرود
ز دل برگیر قفل این بیخبر را
بجنبان سلسله، بگشای در را
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۶) حکایت کشته شدن پسر مرزبان حکیم
سفیهی کُشت ناگه آن پسر را
بخَست از درد جان آن پدر را
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
برون بُردند تنها آن پسر را
که تا بگشاد بر عالم نظر را
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۳) حکایت مأمون خلیفه با غلام
بنگذارد تو مرد بی خبر را
که باشی یک نَفَس چیزی دگر را
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
چو وقت مرگ پیش آمد پدر را
به پیش خویش بنشاند آن پسر را
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
بدست آورده نرگس جامِ زر را
ز باران خورده شیر چون شکر را
عطار » الهی نامه » بخش بیست و یکم » (۱) حکایت امیر بلخ و عاشق شدن دختر او
ز رایش فیض و فر شمس و قمر را
ز جودش نام و نان اهل هنر را
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۴ - الحکایه و التمثیل
بسوی آسمان برداشت سر را
که چون بردی دل این بی خبر را
عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل
بیامد بانگ زد موشی دگر را
به پیش او فرو گفت این خبر را
عطار » اسرارنامه » بخش بیست و یکم » بخش ۱ - المقاله الحادیه و العشرون
سوی هر کس چنان گردان نظر را
که بهتر بینی از خود هر بتر را
عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
دهد یرقان اسود ماه و خور را
چو تنگی نفس صبح و سحر را
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
که سوی ما فرست آن سیمبر را
که قدری نیست اینجا سیم و زر را
عطار » خسرونامه » بخش ۱۸ - خطاب با حقیقت جان در معنی زاری كردن گلرخ
قبا بدریده دوران قمر را
زبان ببریده مرغان سحر را
عطار » خسرونامه » بخش ۱۹ - گفتار در رخصت دادن دایه گلرخ را در عشق هرمز و حیله ساختن
برو بر سنگ زن آن سیمبر را
مگر با گل برآمیزی شکر را