عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱
زهی سلطان دارالملک افلاک
زهی تخت تو عرش و تاج لولاک
مجره زان پدید آمد که یک شب
فلک از دست قدرت جامه زد چاک
قزح زان آشکارا شد که یک روز
[...]
عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳
کی باشد ازین نشیب نمناک
دل خیمهٔ جان زند برافلاک
بستاند عقل جوهر از جان
بفشاند روح دامن از خاک
وین خیمهٔ چار طاق ایوان
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
مردهایام میروم بر روی خاک
زنده گردان جانم ای جانبخش پاک
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
جان بلندی داشت تن پستی خاک
مجتمع شد خاک پست و جان پاک
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف
لکن از بی طاقتی از جان پاک
برکشید آهی به غایت دردناک
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
برهنهپای و دریدهجامه، پاک
بر مثال مردهای بر روی خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
هاتفی گفتش برو این لحظه پاک
جملهٔ میدان نیشابور خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد توبه شکن
بار دیگر چون شکستی توبه پاک
دادمت مهل و نگشتم خشمناک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت موسی و قارون
کردی ای موسی به صد دردش هلاک
خاکسارش سر فرودادی به خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز
پاک بستاند همه از لطف پاک
وافکند اندر سر این مشت خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت گور کنی که عمر دراز یافت
تا چو عمری گور کندی در مغاک
چه عجایب دیدهای در زیر خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرگ ققنس
پس بدان هر ثقبهای از جان پاک
نوحهای دیگر برآرد دردناک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
از تو چند اشنان فرو ریزم به خاک
دست از صابون بشستم از تو پاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » پیام خداوند به بندگان توسط داود
حق تعالی گفت ای داود پاک
بندگانم را بگو کای مشت خاک
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی که از نبی اجازهٔ نماز بر مصلایی گرفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعب ناک
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم
گفت چون حق میدمید این جان پاک
در تن آدم که آبی بود و خاک
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت سجده نکردن ابلیس بر آدم
سرنهادند آن همه بر روی خاک
لاجرم یک تن ندید آن سر پاک
عطار » منطقالطیر » بیان وادی طلب » حکایت مجنون که خاک میبیخت تا لیلی را بیابد
دید مجنون را عزیزی دردناک
کو میان ره گذر میبیخت خاک