عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ واسطی که گذارش بر گور جهودان افتاد
واسطی گفتش که این قوم تباه
گر نهاند از حکم تو معذور راه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
روز آخر گلخنی را گفت شاه
آخر از شاه جهان چیزی بخواه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
گفت حاجتمند آنم من که شاه
هم چنین مهمانم آید گاه گاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که مهمان گلخن تاب شد
عاقبت چون عزم رفتن کرد شاه
گلخنی گفتش که دیدی جایگاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
گفت چندانی که میکردم نگاه
بود از اصحاب من بگرفته راه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
شیخ بوبکر نشابوری به راه
با مریدان شد برون از خانقاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت رازجویی موسی از ابلیس
چون بدید ابلیس را موسی به راه
گشت از ابلیس موسی رمزخواه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » شیخی که از سگی پلید دامن در نچید
گرچه اندک چیزت آمد بند راه
چه به کوهی بازمانی چه به کاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت صوفیی که هرگاه جامه میشست باران میآمد
صوفیی چون جامه شستی گاه گاه
میغ کردی جملهٔ عالم سیاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
زانک کز نام حرام این جایگاه
مستی آوردی و افکندی ز راه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محتسبی که مستی را میزد و گفتار آن مست
دیگری گفتش که ای سرهنگ راه
زو چه خواهم گر رسم آن جایگاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
هرکه آن بشنود از خیل و سپاه
جمله را شد چشم از آن غیرت سیاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نارضا بودن ایاز از اینکه محمود سلطنت را به او داد
میدهد مشغولیم تا من ز شاه
بازمانم دور مشغول سپاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
هر غنیمت کافتدم این جایگاه
جمله برسانم به درویشان راه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
بیدل دیوانه گفت ای پادشاه
کارت آمد با دوجو این جایگاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
گر برآید از سردردی یک آه
میبرد بوی جگر تا پیش گاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
دیگری گفت ای به حضرت برده راه
چه بضاعت رایج است آن جایگاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
میگذشت او در میان آن سپاه
چون بدید از دور او را پادشاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت محمود که برای فتح غزنین نذر کرد غنایم را به درویشان بدهد
او چو آزادست از شاه و سپاه
بی غرض گوید سخن وز جایگاه
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت چوب خوردن یوسف به دستور زلیخا
چون زلیخا زو شنود آن بار آه
گفت بس، کین آه بود از جایگاه