عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۲ - در سؤال از پیر طریقت درسر نگاهداشتن از خلق و جواب دادن وی سائل را فرماید
گهی اینجا کند گه جسم و جانم
گهی بنماید او عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
چه میبینی خبرده این زمانم
که تا مردید دیدت را بدانم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۳ - سؤال کردن یکی از حسین منصور در دریافتن اسرار کلّ و جواب دادن او مسائل را
در این دم اندر اینجا میتوانم
که مر جمله زغوغا وارهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۴ - در حکایت پاکبازی و طلب کردن حقیقت ذات و آوازدادن هاتف آن طالب را فرماید
رخت بنمای اکنون تا بدانم
که در ملک جهان صاحب قرانم
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۹۷ - در اثبات ذات کل در خلاصۀ آدمیان فرماید
ندانم تا چه نوری لیک دانم
بتو روشن شده این خسته جانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
چنان حیران دیدارت چنانم
که گوئی با تو در عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲ - سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم (ع) و جواب دادن او
کمال آدم اینجا من بدانم
که آدم هست در عین العیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲ - سؤال کردن شخصی از منصور در سرّ آدم (ع) و جواب دادن او
اناالحق چون زنم مر سالکانم
دراین راهت بنزد خویش خوانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳ - هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّ و جل
نه چندانست و صفت در زبانم
که با آخر رسد شرح و بیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳ - هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّ و جل
چرا پنهانی ای پیدای جانم
چرا کلّی به ننمائی عیانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
بکش جانا مرا مراتا من نمانم
کتاب هجر بر تو چند خوانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۵ - در صفات پرده در افتادن فرماید
از این خورشید شهرآرای جانم
چنان روشن شدم کاندر فغانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۷ - قصّه منصور و عیان او بهر نوع فرماید
نمیمیرد کسی بشنو بیانم
که زین بحر فنا دُر میچکانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
خبر کن جمله از من تا عیانم
نپندارد عیان جان نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
ز عشقت آگهم ای جان جانم
که هستی آشکارا و نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
ز عشقت آگهم ای جان جانم
که خواهی کُشت آخر در نهانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
مرا خوانند و من درجمله خوانم
مرا دانند و من در جمله دانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
بمن پیدا شده هر انس و جانم
مرا دانند و من در جمله دانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۹ - بود این آن زمان از خویش پنهان
منم دانا که اینجا غیب دانم
همیشه مطّلع بر انس و جانم
عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۰ - هم در عیان و بیچونی ذات و تحقیق صفات گوید
مرا عشقت بخواهد کشت دانم
کز این معنی ز صورت وارهانم