گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

گفت ای شه این ز من ارزان مخر

کم بنفروشم ز ده همیان زر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

مرد چون افتاد در بحر خطر

کی خورد یک لقمه هرگز بی‌خبر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

هست دنیا چون نجاست سر به سر

خلق می‌میرند در وی در به در

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی

 

چون برو بی‌خاک میدان سر به سر

نیم جو زر یابی، نان خر تو بخور

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی

 

چون ندارم هیچ آبی برجگر

بی‌جگر نانیم ده خونم مخور

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد توبه شکن

 

ور چنانست این زمان ای بی‌خبر

آرزوی تو که بازآیی دگر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

پس بگیرد طفل را در ره گذر

کز چه کشتی آن چراغ ای بی‌خبر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گم‌شدن شبلی از بغداد

 

گر تو بیش آیی ز مویی در نظر

خویشتن را از بتی باشی بتر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان می‌داشت

 

نو مریدی داشت اندک مایه زر

کرد زر پنهان ز شیخ خود مگر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان می‌داشت

 

آن مرید راه و پیر راهبر

هر دو می‌رفتند با هم در سفر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » نکته‌ای که شیخ بصره از رابعه پرسید

 

چون درین ره می‌نگنجد موی در

نیست کس را گنج گنج و روی زر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او

 

ملک مطلب گر نخوردی مغز خر

ملک گاوان را دهند ای بی‌خبر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود می‌سوخت

 

دوستی صورتی مختصر

دشمنی گردد همه با یک دگر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد

 

هر که را با اژدهای هفت سر

در تموز افتاده دایم خورد و خور

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند

 

داشت بس برنا، جنید راه بر

هم چو خورشید او یکی زیبا پسر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرگ ققنس

 

از غمش آن روز در خون جگر

پیش او بسیار میرد جانور

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سوگواری پسری که در مرگ پدر

 

پیش تابوت پدر می‌شد پسر

اشک می‌بارید و می‌گفت ای پدر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » سوگواری پسری که در مرگ پدر

 

صوفیی گفت آنک او بودت پدر

هرگزش این روز هم نامد به سر

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی عیسی با خم آب

 

نه بهشیاری ترا از خود خبر

نه بمردن از وجودت هیچ اثر

عطار
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۷۹
sunny dark_mode