عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
گفت ای شه این ز من ارزان مخر
کم بنفروشم ز ده همیان زر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
مرد چون افتاد در بحر خطر
کی خورد یک لقمه هرگز بیخبر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن
هست دنیا چون نجاست سر به سر
خلق میمیرند در وی در به در
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
چون برو بیخاک میدان سر به سر
نیم جو زر یابی، نان خر تو بخور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
چون ندارم هیچ آبی برجگر
بیجگر نانیم ده خونم مخور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد توبه شکن
ور چنانست این زمان ای بیخبر
آرزوی تو که بازآیی دگر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
پس بگیرد طفل را در ره گذر
کز چه کشتی آن چراغ ای بیخبر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گمشدن شبلی از بغداد
گر تو بیش آیی ز مویی در نظر
خویشتن را از بتی باشی بتر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان میداشت
نو مریدی داشت اندک مایه زر
کرد زر پنهان ز شیخ خود مگر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت نومریدی که زر از شیخ خود پنهان میداشت
آن مرید راه و پیر راهبر
هر دو میرفتند با هم در سفر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » نکتهای که شیخ بصره از رابعه پرسید
چون درین ره مینگنجد موی در
نیست کس را گنج گنج و روی زر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او
ملک مطلب گر نخوردی مغز خر
ملک گاوان را دهند ای بیخبر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غافلی که عود میسوخت
دوستی صورتی مختصر
دشمنی گردد همه با یک دگر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
هرکه را من زرد آیم در نظر
ظن برد کاینجا بترسیدم مگر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت حلاج که در دم مرگ روی خود را به خون خود سرخ کرد
هر که را با اژدهای هفت سر
در تموز افتاده دایم خورد و خور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت جنید که سر پسرش را بریدند
داشت بس برنا، جنید راه بر
هم چو خورشید او یکی زیبا پسر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرگ ققنس
از غمش آن روز در خون جگر
پیش او بسیار میرد جانور
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سوگواری پسری که در مرگ پدر
پیش تابوت پدر میشد پسر
اشک میبارید و میگفت ای پدر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » سوگواری پسری که در مرگ پدر
صوفیی گفت آنک او بودت پدر
هرگزش این روز هم نامد به سر
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی عیسی با خم آب
نه بهشیاری ترا از خود خبر
نه بمردن از وجودت هیچ اثر