گنجور

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱ - المقالة الثانیة و العشرون

 

سالک آمد چون شکر پیش نبات

گفت ای سرسبزیت زآب حیات

پاکیت چون آب ذاتی آمده

قابل نفس نباتی آمده

فالق الحب از نوا داده ترا

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بامدادی بود محمود از پگاه

برنشست از بهر حربی با سپاه

موج میزد لشکرش از کشورش

جمع بود از چند کشور لشکرش

قرب پانصد پیل در زنجیر داشت

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

خواجهٔ مجنون شد و مبهوت گشت

بیدل و بی قوت و بی قوت گشت

در گدائی و اسیری اوفتاد

در بلا و رنج و پیری اوفتاد

کوه نتواند همی هرگز کشید

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۴ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود آن دیوانهٔ در اضطرار

در مناجاتی شبی میگفت زار

کای خدا از تو نخواهم هیچ من

یا دهی یا ندهیم بشنو سخن

سخت در خود مانده ام جان در خطر

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۵ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود دیوانه مزاجی گرسنه

در رهی میرفت سر پا برهنه

نان طلب میکرد از جائی بجای

هرکسی میگفت نان بدهد خدای

اوفتاد از جوع در رنجورئی

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود صاحب عزلتی در گوشهٔ

از جهان نه زادی ونه توشهٔ

بر توکل روز و شب بنشسته بود

رشتهٔ دل در قناعت بسته بود

چون نمیپیچید هیچ از راه حق

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۷ - الحكایة ‌و التمثیل

 

نازنین شوریده میشد ناگهی

بود هم سرما و هم گل در رهی

آن یکی گفتش که گل بگرفت راه

خویش را بر خیز کفشی ژنده خواه

گفت چون پا را کنم کفشی طلب

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۸ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود شوریده دلی دیوانهٔ

روی کرده در بن ویرانهٔ

همچو باران زار برخود میگریست

سایلی گفتش که این گریه ز چیست

که بمردت گفت دور از تو دلم

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۹ - الحكایة ‌و التمثیل

 

شد مگر دیوانه شبلی چند گاه

برد با دیوانه جایش پادشاه

کرد شه در کار او لختی غلو

کان فلان دارو کنیدش در گلو

پس زفان بگشاد شبلی بی قرار

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۰ - الحكایة ‌و التمثیل

 

در رهی میرفت مجنونی عجب

بود پای و سر برهنه خشک لب

شد ز سرما و گل ره بیقرار

سر ببالا کرد و گفت ای کردگار

یا دلم ده باز تا چند از بلا

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۱ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بود آن دیوانه دل برخاسته

وز غم بی نانیش جان کاسته

میگریست از غم که یک نانش نبود

چون نبودش نان غم جانش نبود

آن یکی گفتش که مگری ای نژند

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۲ - الحكایة ‌و التمثیل

 

بر شره میخورد مجنونی طعام

شکر حق میگفت شکری بردوام

کای خداوندی که جان و تن ز تست

شکر تو از من طعام من ز تست

تو طعامم میفرستی ز آسمان

[...]

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و دوم » بخش ۱۳ - الحكایة ‌و التمثیل

 

نازنین شوریدهٔ درگاه بود

پیشش آمد زاهدی در راه زود

گفت میگوید خداوندت سلام

نازنین گفتش که تو برگیر گام

از فضولی دست کن کوتاه تو

[...]

عطار